بعثت رسول رحمت(ص)

عید بعثت فخر کائنات (حضرت محمد مصطفی(ص) بر عموم مسلمانان جهان مبرارکباد

فخر دو جهان خواجه فرخ رخ اسعد        مولاي زمان مهتر صاحب دل امجد 

 آن سيد مسعود خداوند مويد            پيغمبر محمود ابوالقاسم احمد

 وصفش نتوان گفت به هفتاد مجلد         اين بس كه خدا گويد ما كان محمد

 اقرا باسم ربك الذي خلق ، خلق الانسان من علق ، اقرا و ربك الاكرم، الذي علم بالقلم ، علم

الانسان ما لم يعلم

بخوان به نام پروردگارت كه - جهان را- آفريد.

همان كه انسان را از خون بسته اي خلق كرد. بخوان كه پروردگارت از همه بزرگوارتر است،

همان كه به وسيله قلم تعليم نمود و به انسان آنچه را نمي دانست، ياد داد.

 

روزگاری بود ميوه اش فتنه، خوراکش مردار، زندگی اش آلوده، سايه های ترس شانه های بردگان را می لرزاند. تازيانه ستم، عاطفه را از چهره ها می سترد. تاريکی، در اعماق تن انسان زوزه می کشيد و دخترکان بی گناه، در خاک سرد زنده به گور می شدند. و در اين هنگام بود که :

محمد (ص) بر چکاد کوه نور ايستاد و زمين در زير پاهای او استوار گرديد.

 

عقیله العرب (حضرت زینب کبری س)

صلی الله علیک یا عقیلة العرب ،یا شریکة الحسین ، یا ام المصائب

ویا زینب الکبری س

 

ساکنان نه فلک حیران ز کار زینب است         در سماء فوج ملائک باشعار زینب است

                           ای سلیمان از چه می نازی به جاه و حشمتت.

                          صد هزاری چون سلیمان ریزه خوار زینب است ...

       بعد از پدر

زينب (س) در تمام مدت خلافت پدر در کوفه، همراه او بود. تا اين که شهادت پدر زانوانش را سست کرد و آشيانه اميدش را ويران ساخت. زينب آرام و قرار نداشت. مدام درکنار دو برادرش بود. تمام همّ و غم زينب شده بود حسن (ع) و حسين (ع). ولي اندک زماني نگذشت که دوباره لباس عزا بر تن کرد و در غم فراق برادر گريست. بعد از شهادت حسن مجتبي (ع) تمام دل‌خوشي زينب (س)، حسين (ع) بود؛ به قامت او که مي‌نگريست، تمام غم‌هايش را فراموش مي‌کرد. با مرگ معاويه و سلطنت يزيد، سايه شومي بر فراز مدينه سايه افکند و زينب (س) دانست که سرنوشت، روزهاي سختي را برايش رقم خواهد زد.
شب 27 رجب سال 91 ه.ق امام حسين (ع) راهي مکه شد و عقيله بني‌هاشم همراه برادر به حرم امن الهي مهاجرت کرد و شب جمعه سوم شعبان به سلامت به مکه رسيد. ولي تقدير براي زينب (س) دلهره و تشويش را رقم زده بود؛ کاروان بني هاشم عازم کوفه شد. اما نه زنيب (س) مي‌دانست اين کاروان به کوفه نمي‌رسد و نينوا به خون سرخ فرزندان آل طه متبرک خواهد شد ...

 

منبع: کتاب بزرگ بانوي جهان زينب (س)

 زینب و امام سجاد (ع)

زينب (س) در موارد عديده‌اي جان امام سجاد (ع) را از خطر مرگ حتمي نجات داد. در هيچ شرايطي از امام غافل نشد و مراقب حضرت (ع) بود.

الف: در روز عاشورا، وقتي لشکر ابن سعدملعون براي غارتگري به خميه‌ها ريختند و خواستند آن حضرت را به قتل برسانند، زينب (س) رو به دشمنان کرده و فرمود: « به خدا قسم نمي‌گذارم او را بکشيد، مگر اين که اول مرا بکشيد.»

ب: روز يازدهم محرم، امام سجاد (ع) را به جهت بيماري روي شتر بستند. وقتي ازکنار پيکر شهدا مي‌گذشت، بغض سنگيني، راه گلويش را بست؛ تا آن‌جا که ديگران گمان کردند ايشان جان به جان آفرين تسليم مي‌کند. در همين لحظه زينب (س) سراسيمه خود را به او رساند و فرمود: « اي پسر برادر ! شيطان تو را دور نکند از صبر و تحملِ آن چه که مي‌بيني. بدان که اين عهديست از جانب خدا که با جد، پدرت و عمويت منعقد شده است. خداوند عهد و پيمان گرفته از اشخاصي از اين امت که متکبران و حيله‌گران اين عالم، آنان را نمي‌شناسند. ...»
امام (ع) پرسيد: اي عمه ! اين عهد و پيمان که مي‌گويي، کدام است؟ زينب (س) به وعده‌اي که جبرائيل بر حضور اهل بيت پيامبر (ص) و شيعيان اميرمؤمنان (ع) در بهشت به پيامبر (ص) داده بود، اشاره کرد.

ج: مجلس ابن زياد: ابن زياد دستور قتل امام را صادر کرد. زينب (س) حضرت (ع) را در آغوش گرفت و فرمود: اگر بخواهيد او را بکشيد، بايد مرا از بين ببريد.

د: مجلس يزيد: در حضور يزيد، امام (ع) آيه 22 سوره حديد را تلاوت کرد. او نيز عصباني شده و دستور داد گردن حضرت (ع) را بزنند. بار ديگر فرياد زينب بلند شد: « اي يزيد آيا آن‌چه خونريزي کردي و کشتي، کافي نيست. به خدا سوگند که او را اگر خواستي بکشي، همه‌ي ما را نيز با او به قتل برسان.

خطبه کوفه

حمد و سپاس تنها مخصوص خداوند است و درود و رحمت خداوند بر پدرم محمد (ص) باد و هم بر خاندان پاک و ممتاز او.
اما بعد، اي اهل کوفه، اي اهل خديعه و خذلان ! آيا بر ما مي‌گرييد و ناله سر مي‌دهيد؟ هرگز باز نايستد اشک چشم شما، و ساکن نگردد ناله شما، جز اين نيست که مَثَل شما مَثَل آن زني است که رشته‌ي خود را محکم مي‌تابيد و باز مي‌گشود. چرا که شما نيز رشته‌ي ايمان را بستيد و سپس گسستيد و به کفر برگشتيد.
آيا در شما جز چاپلوسي و تملّق همانند کنيززادگان و خريدن ناز دشمنان دين، خصلتي است؟ مَثَل شما، مَثَل گياه و علفي است که در مزبله مي‌رويد و يا گچي که آلايش قبري به آن کرده مي‌شود. آگاه باشيد که براي خود سرنوشت بدي فراهم کرديد و بد توشه‌اي براي آخرت خود ذخيره نموديد که خشم خدا را بر شما لازم کرد و جاودانه در دوزخ خواهيد ماند.
آيا پس از اينکه ما را کشتيد، بر ما مي‌گرييد؟ آري به خدا قسم بگرييد که شما سزاوار گريه‌ايد، پس بسيار بگرييد و اندک بخنديد، چرا که ننگ و رسوايي را براي خود خريديد، دامن خود را به ننگي آلوده کرديد که هرگز نمي‌توانيد آن را با هيچ آبي شسته و از بين ببريد.
و چگونه مي‌توانيد ننگ و رسوايي قتل سلاله‌ي پاک خاتم پيامبران (ص)، معدن رسالت، سيد جوانان بهشت، پناه نيکوکاران، مايه‌ي دادرسي و شادماني در هنگام بلا، علامت و دليل راه و روشن و آشکار کننده‌ي آن، زعيم و متکلم حجج خود را که در هر حادثه به او پناه مي‌برديد و دين و شريعت را از او مي‌آموختيد، پاک کنيد.
هان ! آگاه باشيد که روز بزرگي براي حشر خود ذخيره نهاديد، پس هلاکت از براي شما باد و در عذاب به روي در افتيد، سعي و کوششتان بي‌نتيجه باد، دست‌هاي شما بريده‌ باد و پيمان و معامله‌ي شما خسران و زيان برايتان آورد. بازگشت به غضب خدا نموديد و ذلّت و مسکنت بر شما احاطه کرده است.
واي بر شما ! آيا مي‌دانيد که چه جگري از رسول خدا (ص) شکافتيد؟ چه خوني از او ريخته و چه پرده‌ي حرمتي را دريديد؟ چه عهدي را شکستيد و با چه کريمي به مبارزه برخاستيد؟
هر آينه امري سخت و بزرگ مرتکب شديد که نزديک است آسمان از آن حادثه از هم شکافته شود، زمين پاره‌پاره گردد و کوه‌ها در هم فرو ريزد.
هر آينه اين کار قبيح و ناستوده و گناه تيره و تاريک شما، آسمان و زمين را گرفت. آيا تعجل مي‌کنيد اگر از آثار اين گناهانتان از آسمان خون ببارد. همانا عذاب آخرت بر شما عظيم‌تر و رسواکننده‌تر است !
پس بدين مهلت که يافتيد خوشدل و مغرور نباشيد چه، خداوند به مکافات عجله نکند و بيم ندارد که هنگام انتقام بگذرد و طولاني شود، خداوند در کمينگاه ما و ايشان است.
سپس اين اشعار را خواند:
پس چه خواهيد گفت هنگامي که پيامبر (ص) از شما بپرسد، چه کرديد در حق اهل بيت من اي آخرين امت‌ها ؟ عده‌اي از فرزندان مرا در خون خود غلتانديد و عده‌اي ديگر را اسير کرديد.
اين جزا و پاداش من نبود و سفارشات من اين گونه نبود که با فرزندان من به بدي رفتار کنيد. من اکنون بر شما مي‌ترسم اي مردم کوفه! که عذابي که بر اهل ارم روا گشت، بر شما روا گردد !
سپس از آنان روي برگردانيد. حذيم مي‌گويد:
من، مردم کوفه را ديدم که از استماع اين سخنان حيران و سرگردان شده، مي‌گريند و دست‌هاي خود را به دندان مي‌گزند. ملتفت پيرمردي شدم که در کنارم بود. ديدم اشکِ چشمش جاري گشته و محاسنِ او را تر کرده است، دست‌هايش را به سوي آسمان بالا برده و مي‌گويد:
پيران شما بهترين پيران، زنان شما بهترين زنان، جوانان شما بهترين جوانان، نسلتان بهترين و کريم‌ترين نسل‌ها و فضيلتتان بهترين فضايل است. پس اين شعر را خواند:
پيرانتان بهترين پيرانند و نسلتان بهترين نسل‌ها و هيچ‌گاه خوار و هلاک نمي‌شوند.
 

منبع: زينب کبري (س) عقيله‌ي بني‌هاشم

خطبه شام

وقتي که امام سجاد (ع) را با اهل بيت وارد مجلس يزيد لعين کردند، سر مبارک حضرت سيدالشهدا (ع) را در آن مجلس آوردند و يزيد با چوبه دستي خود به دندان‌هاي حضرت مي‌زد و مي‌خواند:
به بازيچه گرفتند بني‌هاشم ملک را و هيچ گونه خبري و وحيي نازل نگرديده است، آن چه گفته‌اند، همه‌اش لهو و لعب مي‌باشد.
کاش اشياخ بني‌اميه که در جنگ بدر کشته شدند، حاضر بودند و مي‌ديدند که من چگونه انتقام ايشان را از فرزندان قاتلان ايشان گرفتم.
خوشحال مي‌شدند و به من مي‌گفتند: اي يزيد، دستت تباه و شل نشود که نيک انتقام گرفتي.
و ما آنان را همچون بدر که ما را کشتند، جزا داديم و همانند بدر با ايشان رفتار کرديم، اينک اعتدال رعايت شده است.
و اگر من انتقام از فرزندان احمد نمي‌گرفتم، از فرزندان خندف نبودم.
وقتي حضرت زينب اين اشعار و آن صحنه را ديد، گريبان چاک کرد و سپس با صداي پر از اندوه و حزين که قلوب را آتش مي‌زد و مي‌سوزاند، ندا داد، يا حبيباه يا رسول الله ! الخ
سپس به پا خاست و اين چنين به ايراد خطبه پرداخت:
حمد و سپاس مخصوص خداوندي است که پروردگار جهانيان است و درود و رحمت خدا بر رسول او محمد (ص) و هم بر همه‌ي اهل بيت او باد ! خداي سبحان راست فرمود که: « فرجام کساني که مرتکب کارهاي زشت شده‌اند، به جايي مي‌رسد که به تکذيب آيات خدا پرداخته و آن را به مسخره و استهزا مي‌گيرند. »
هان اي يزيد ! آيا گمان کردي که چون اکنون زمين و آسمان را بر ما تنگ کردي و ما را شهر تا شهر ، مانند اسيران کوچ دادي، از منزلت و مکانت ما کاستي و بر حشمت و کرامت خود افزودي؟ و قربت خود را در حضرت يزدان زياده کردي؟ که تکبر ورزيده و ديگران را ناقابل مي‌داني و با غرور به اطراف نگاه مي‌کني؛ در حالي که فوق‌العاده شاد و مسرور هستي از اين که کارها طبق خواست و ميلت انجام شده و مقام و منصبي که شايسته‌ي ماست، تو در دست گرفته‌اي؟ نه چنين است اي يزيد ! آرام‌تر بران و کمي به خود آي ! مگر فراموش کردي فرمايش خداي تعالي را که فرمود: « البته گمان نکنند آنان که کفر ورزيدند، مهلت دادن ما برايشان بهتر است. همانا مهلت داديم تا بر گناه خود بيفزايند و از برايشان عذابي خوارکننده در پيش است. »
اي پسر آزاد شدگان ! آيا اين از عدل است که زنان و کنيزان خود را پشت پرده جاي داده‌اي، ولي دختران پيامبر را در ميان نامحرمان اسير ساخته و پرده حرمتشان را دريده‌اي؟ ايشان را از پرده بيرون آورده و چهره و صورتشان را آشکار ساخته‌اي به گونه اي که دشمنان خدا بر ايشان نظر افکنند؟ آنان را شهر به شهر گردانده‌اي تا مردم شهر و باديه، دور و نزديک، تماشاگر آن باشند و افراد پست و شريف در ايشان چشم دوزند؟
و اين در حالي است که از مردانشان سرپرستي نمانده و به غير از آنان هم، هيچ حامي و سرپرستي ديگر ندارند.
البته چگونه مي‌توان از فرزند کسي که با دهان خود جگر پاکان و شهيدان اسلام را مي‌خواست ببلعد، انتظار عاطفه داشت؟!
و از کسي که گوشت او از خون شهيدان روييده، چه انتظاري مي‌توان غير از اين داشت؟! و چگونه در کينه و دشمني خود با اهل بيت کوتاهي کند، آن کسي که هميشه به ما از روي بغض و نفرت مي‌نگرد و خاطره‌هاي دور زندگيشان، او را به انتقام و کينه وا مي‌دارد؟!
بدون اين که احساس گناه کني و جنايت خود را بزرگ شماري، مي‌گويي:
« اي کاش پدران ما بودند و از خوشحالي بانگ برمي‌داشتند و مي‌گفتند: اي يزيد ! دست مريزاد ! در حالي که بر لب و دندان اباعبدالله (ع) چوب مي‌زني، بر لب دندان کسي که سيد و آقاي جوانان اهل بهشت است و در مجلس خود شاعري و نکته‌پردازي مي‌کني.
آري ! تو چرا اين کار را نکني و اين سخنان را نگويي، در حالي که اين قدرت را يافتي که دل ما را خون کرده و قلب ما را جريحه‌دار کني و با ريختن خون ذرّيه‌ي محمد – که خداوند بر او و خاندانش درود و رحمت فرستد. همانا که ستارگان درخشان از خاندان عبدالمطلب بودند – دل خويش را شفا بخشي.
اينک آبا و اجداد خود را صدا مي‌زني و گمان داري که آنان به سؤال تو جواب مي‌دهند، در حالي که خودت هم به زودي بدان‌ها خواهي پيوست و آرزو خواهي کرد که اي کاش، دستم عاجز و زبانم لال بود که آن چه گفتم، نمي‌گفتم و آن چه کردم، نمي‌کردم و اي کاش از مادر نزاده بودم !
خدايا حق ما را از اين مردم بستان و از ستمکاران بر ما انتقام گير و خشم و غضب خود را شامل آناني کن که خون ما را ريختند و حاميان ما را کشتند!
هان اي يزيد ! به خدا قسم با اين جنايت، جز پوست خود را نشکافتي و جز گوشت بدن خود را قطعه‌قطعه نکردي، به زودي در محکمه‌ي عدل الهي بر رسول خدا (ص) وارد خواهي شد؛ در حالي که بار ريختن خون ذرّيه‌ي او را بر دوش داري و گناه و مکافات هتک حرمت عترت و پاره‌هاي بدنش را بر گردن داري.
و آن روزي است که خداوند پيامبر و خاندانش را درکنار هم جمع مي‌کند و پراکنده‌هاي آنان را گرد هم آورده و حق آنان را از دشمنان مي‌گيرد.
« و گمان مبر آناني که در راه خدا کشته شدند، مردگانند؛ بلکه ايشان زنده و در نزد پروردگار خود روزي مي‌خورند. »
اين براي تو کافي است که در روز قيامت داور محاکمه‌ي خداوند باشد و طرف دعواي تو محمد (ص) و پشتيان او هم جبرئيل بوده باشد.
زود است کساني که فريب داده شدند و تو را بر مسند قدرت نشانده‌اند عاقبت کار را دريابند !
در آن روز است که خواهند ديد چه سرنوشت دردناکي دارند و هر کس از ديگري بدبخت‌تر است ! در آن روز معلوم خواهد شد چه کسي بيچاره‌تر و چه کسي شکست خورده است !
هان اي يزيد ! اگرچه حوادث روزگار مرا بدينجا کشانيد و اسيرم ساخت، ولي من قدرت تو را کوچک مي‌شمارم و اصرار دارم که با اين سخنان بر وجدان تو بکوبم و تو را توبيخ کنم. اما چه کنم که ديده‌هاي ما گريان است و دل‌هايمان از غم مرگ عزيزان سوزان.
آه ! که چه سرنوشت شگفت‌آوري است که حزب پاکيزه و نجيب خداوند، به دست حزب شيطان‌صفتي که اسيراني بودند و آزاد شدند، کشته گردند.
اين دست‌هاي شما از خون‌هاي ما آغشته است و دهان‌هايتان براي بلعيدن گوشت ما گشوده شده است. آن بدن‌هاي پاک و پاره‌پاره و بي‌سر، در معرض بادها و طوفان‌ها بر خاک مانده‌اند و اين مردم گرگ‌صفت در بيابان‌ها آنان را ديدار مي‌کنند.
اي يزيد! اگر تو قتل و اسارت ما را براي خود غنيمتي دانسته‌اي، بايد بداني که غرامت سنگيني را از اين بابت بايد بپردازي. روزي که در آن چيزي جز آن چه قبلاً براي خود ذخيره کرده‌اي نخواهي يافت و قطعاً خداوند به بندگان خود ستم نخواهد کرد.
از بيدادگري‌هايتان به خدا شکايت مي‌کنم و از او پناه و سرپرستي مي‌خواهم.
اي يزيد ! هر چه مي‌تواني در راه دشمني‌ها از راه حيله و مکر وارد شو و هر اندازه مي‌تواني سعي و کوشش خود را در راه خصومت ما به کار گير و همه‌ي طرح و نقشه‌هاي خود را به اجرا گذار، اما اين را بدان ! به خدا قسم ! که نمي‌تواني نام ما را از خاطره‌ها و صفحه‌ي تاريخ محو کني و نمي‌تواني فروغ وحي را خاموش سازي و هرگز نمي‌تواني طومار حيات و افتخار ما را در هم پيچي و نيز نخواهي توانست ننگ و عار هميشگي خودت را از دامن خويش بزدايي !
آيا جز اين است که رأي و عقل تو ضعيف و کودکانه است؟ و آيا جز اين است که دوران زندگيت زود سپري خواهد شد؟ و جز اين است که گروهي دور و اطراف تو را گرفته‌اند، پراکنده مي‌گردند؟ به ياد روزي باش که منادي ندا دهد لعنت خداوند بر ستمکاران باد !
باري ! سپاس از آنِ خداوندي است که آغاز زندگي ما را خوشبختي و سعادت قرار داد و پايان آن را شهادت و رحمت.
از خداوند تعالي مي‌خواهم، پاداش و رحمت خود را برايشان تکميل گرداند و اجر و پاداش آنان را مزيد فرمايد و خلافت را که حق مسلم ماست ، بر ما شايسته گرداند که او خداي رحيم و پناهگاه دوست‌داشتني ما است.
در اين هنگام يزيد در جواب زينب گفت:
« يا صيحه تُحمَدُ من صَوائع ما اَهونَ الموتُ علي النّوائِع »
کنايه از اين که من کار خود را کرده‌ام و اين سخنان چندان اثري ندارد، زنان نوحه‌کننده معمولاً بي اختيار سخن مي‌گويند و اين گونه سخن گفتن از زنان جگر سوخته پسنديده است !
و سپس امر کرد که آنان را برگردانند.

مزار پاک

مرقد مطهر حضرت زينب کبری (س)

در خصوص محل خاکسپاري زينب (س)، روايت بسياري آمده است. گروهي بر اين عقيده‌اند که اهل‌بيت عصمت و طهارت بعد از رهايي در شام، به مدينه بازگشتند و به سوگواري پرداختند.
اما هنوز چهار ماه از ورود به مدينه نگذشته بود که ام‌کلثوم دار فاني را وداع گفت و زينب (س) تمام عزيزانش را از دست داد. عقيله بني‌هاشم 80 روز بعد از وفات خواهر، رحلت نمود و در قبرستان بقيع کنار قبر فاطمه بنت‌اسد و خواهرش ام‌کلثوم به خام سپرده شد.
روايت ديگر آن است که يزيد براي بار دوم زينب (س) را به شام فرا خواند تا در آن جا تحت نظر باشد و نتواند با گفتارش، انقلابي که حاصل شده بود را توسعه دهد و در دمشق غريبانه جان به جان آفرين تسليم کرد.
اما اکثر مورخين معتقدند که يزيد، زينب (س) را از مدينه تبعيد کرد و حضرت (س) به دعوت يکي از دوستانش صبيه مسلحه بن مخلد انصاري به مصر، مهاجرت کرد و در شب يک‌شنبه چهاردهم ماه رجب سال 1362 ه.ق در سن 55 سالگي چشم از جهان فرو بست.

  منبع: بزرگ بانوي جهان زينب (س)

سالروز شهادت زینب کبری(س) الگوی شکیبایی و تقوا را به تمام پویندگان راه ولایت تسلیت
 
می‏گوییم.
 
زینب (س) بانوی پیام آور کربلا
در مجلس يزيد در شام نيز وضعيت به همين صورت بود. زينب(س) چهره پليد حكومت يزيدي را آشكار ساخت، كربلا گذشت و كاروان باقي‌مانده را به اسيري بردند. زينب(س) اما زبان گوياي كاروانيان شد تا احقاق حق كند و ابطال باطل.
"
كاروان در شبي تاريك و هوايي ايستاده، از مكه بيرون شد و به سوي كوفه روان شد.
كوه‌هايي كه مشرف بر اين شهر مقدس بودند، هنگامي كه ديدند آل محمد(ص) از اين شهر به سفري مي‌روند كه بازگشتي ندارد، همگي در سكوتي بهت‌آميز، فرو رفتند. زينب كه سروري زنان كاروان با او بود، يكي دو بار با دلي آكنده از غم و اندوه برگشت و پشت‌سر خود را نگريست و آن‌جاي پربها و مقدس را از جلوي چشم گذرانيد.
زينب پيش از اين نيز به عراق مهاجرت كرده بود، روزي كه پدرش رو به سوي آن ديار كرده بود. و امروز زينب بار ديگر به عراق مي‌رود. در اين سال‌ها، زينب پدر را از دست داد و برادر را. ديدگان زينب را تر مي‌كرد، وقتي كه با نگاهي عميق كاروانيان پرشتاب را مي‌نگريست. اينان تمام كسان زينب هستند؛ برادر او و فرزندانش، برادرزادگانش و عموزادگانش.
آيا مي‌داني، سرانجام آن چيست؟ زينب زياد منتظر نماند؛ زيرا كاروان او را پاسخ گفتند: اي زاده رسول! شمشيرهاي اين مردم بر عليه توست. بيا و از اين سفر بازگرد. از كشته‌شدن مسلم بن عقيل پسرعمويش و دوستش هاني بن عروه گفتند. سكوت بهت‌انگيزي بر همگان مستولي شد؛ ولي ديري نپاييد.
آنگاه زنان شيون كردند و همه به گريه افتادند. نوحه‌گري سوزاني در بيابان برپا شد. حسين(ع) به آن دو عرب كه از روي خيرخواهي پيشنهاد بازگشت داده بودند، نظري انداخت و گفت: «بعد از اينها زندگي ارزشي ندارد.»
عمر سعد لشكر خود را فراخواند و پيش از غروب آفتاب به سوي حسين(ع) حمله‌ور شد. حسين(ع) در جلوي خيمه‌اش نشسته بود و دو زانو رادر بند شمشير قرار داده و بر اثر خستگي خوابش برده بود، ولي خواهر بيدار بود، در كنار برادر ايستاده و از او پرستاري مي‌كرد.
زينب، غريو حمله سپاه را از نزديك شنيد با ملايمت به برادر نزديك شد، گفت: «برادر! بانگ و فرياد نزديك مي‌شود، آيا نمي‌شنوي؟» حسين سر برداشت: «جدم رسول خدا را در خواب ديدم؛ به من فرمود نزد ما مي‌آيي.» خواهرش گفت: اي واي. حسين فرمود: خواهر عزيز .
واي بر تو نباشد، آرام باش، خداي تو را رحمت كناد. حسين آنگاه سوي ياران خود شد، پس از ستايش باري گفت: من ياراني باوفاتر از ياران خود نمي‌شناسم و اهل بيتي نيكوكارتر و خدمتگذارتر از اهل بيت خود.خداي به شما پاداش نيكو دهاد. ياران من! آگاه باشيد كه بيعتم را از دوش شما برداشتم. همگي برويد. تاريكي همه جا را فرا گرفته، آن‌را شتري پنداشته و بر آن سوار شويد، سپس در شهرها پراكنده شويد.
پناه به خدا، به ماه حرام سوگند اگر ما چنين كنيم، با چه رويي بازگرديم. آيا ما از تو دست برداريم؟ با آنكه در پيش خداي عذري نداريم، به خدا كه از تو جدا نمي‌شويم تا آنگاه كه نيزه‌هايمان را در سينه‌هاي اهل كوفه بشكنيم. اصحاب همه گريستند. اشك‌هايي نيز زيلوي كف چادر را تر مي‌كرد. چرا كه بانوي بانوان به سخن برادر گوش مي‌داد.
سكوتي سنگين بر كربلا حكمفرما شد، ولي ناله زني آن را شكست. اي حسين من! اي سرور من! اي يادگار عزيزان من! آيا آماده كشته‌شدن شدي؟ آيا از زندگي نوميد شدي؟ امروز، رسول از دستم رفت. امروز مادرم فاطمه زهرا از دستم رفت، امروز پدرم علي از دستم رفت. امروز برادرم حسن از دستم رفت. اي يادگار گذشتگان. اي پشت و پناه باقي‌ماندگان.» اين زن، زينب بود نه ديگري؛ زينب، بانوي خردمند بني‌هاشم.
عنان داستان را به علي‌بن الحسين، امام سجاد بسپاريم: «در شبي كه پدرم فردايش كشته شد، نشسته بودم و عمه‌ام زينب مرا پرستاري مي‌كرد. پدرم از يارانش كناره گرفت و به يكي از خيمه‌هاي خود رفت.
پدرم شمشيرش را صيقل مي‌داد و مي‌گفت: اي روزگار تف بر دوستي تو! چقدر تو را صبح‌هاي روشن و شام‌هاي تيره است كه بر كشته‌هاي ياران و دوستان من مي‌گذرد. آري روزگار بدل نمي‌پذيرد. كارها در دست خداي بزرگ است و هر زنده‌اي بايد اين راه را بپيمايد. پدرم دو بار يا سه بار اين شعرها را خواند تا من منظورش را فهميدم.
گريه گلويم را گرفت ولي اشكم را پس زدم. هنگامي كه عمه‌ام زينب شنيد چيزي را كه من شنيدم، خودداري نتوانست، از جاي بلند شد و به سوي پدرم دويد. وقتي به او رسيد، شيون آغاز كرد. حسين به كنار عمه‌ام آمد و گفت: «خواهر عزيزم! صبر كن، صبري كه براي خدا باشد و بدان كه اهل زمين مي‌ميرند و آسمانيان نيز نخواهند ماند و هر چيزي نابود مي‌شود مگر خداي.
جنگي نابرابر و نامنصفانه آغاز شد، ياران يكي پس از ديگري پرواز كردند و حسين(ع) تنها ماند. مصيبت ديده‌اي كه ياران و فرزندان و نزديكانش را روبرويش سر بريده باشند، تاريخ شكيباتر و دليرتر از حسين(ع) به ياد ندارد: «آيا براي كشتن من جمع شده‌ايد؟ به خدا، پس از من بنده‌اي از بندگان خدا را نخواهيد كشت كه خشم خدا از كشتن او بيش از كشتن من باشد. من اميدوارم كه خدا مرا در برابر خوار شمردن شما گرامي‌دارد و انتقام مرا، از جايي كه گمان نبريد از شما بگيرد. اگر مرا كشتيد خدا عذابش را در ميانتان فرود خواهد آورد.
كوفيان آهنگ حسين(ع) كردند اما يكي پس از ديگري از او دور مي‌شدند، هر كس آهنگ او مي‌كرد سست شده و پا پس مي‌كشيد؛ اما فرمان خدا كه خدا مي‌خواهد تو را كشته ببيند به انجام رسيد و حسين(ع) كشته شد، سر از بدنش جدا شد و اسب بر پيكرش تازانيده شد و زينب(س) نشسته بر تلي مي‌نگريست و مي‌نگريست و شايد از اين نگريستن‌ها خسته شده بود. كشته شدن پدر، برادر، برادر بزرگ و برادر كوچك اما نه، كه مي‌گويد: چيزي جز زيبايي نديدم. زينب(س) به عهد برادر استوار بود و استوار ماند. نه گريست و نه زنان ديگر را وانهاد تا بگريند.
در كوفه چنان با مردم سخن گفت كه گويي او بود كه كاروان به اسيري مي‌آورد: «اي اهل كوفه! گريه مي‌كنيد؟! هرگز اشك‌هاي شما نايستد مثل شما مثل زني است كه هر چه رشته پنبه مي‌كند... بايد بيشتر بگرييد و كمتر بخنديد... ننگ كشتن نواده رسول خدا و سرور جوانان اهل بهشت را چگونه از خود پاك مي‌كنيد؟»
آنان كه خطبه زينب(س) را مي‌شنيدند گويي علي(ع) را مي‌ديدند كه بر منبر سخنوري مي‌كند.
در مجلس يزيد در شام نيز وضعيت به همين صورت بود. زينب(س) چهره پليد حكومت يزيدي را آشكار ساخت، كربلا گذشت و كاروان باقي‌مانده را به اسيري بردند. زينب(س) اما زبان گوياي كاروانيان شد تا احقاق حق كند و ابطال باطل. در مسجد اموي بر سر يزيد فرياد كشيد و آنان را رسوا و خوار كرد.
پيام‌آور شهدا گرديد چرا كه هر خوني را پيامي است و هر پيامي را پيام‌آوري. و اينگونه بود كه زينب پيام‌آور كربلاييان شد. «اي يزيد! اكنون كه سرتاسر زمين و آسمان را بر ما تنگ گرفته‌اي و ما را مانند اسيران به هر سوي مي‌كشاني، به گمانت كه پيش خداي براي ما پستي و براي تو شرف است.
آيا اين عدالت است كه تو دختران و كنيزكان خود را پس پرده بنشاني و اهل بيت پيامبر را مانند اسيران بگرداني و پرده حجابشان را بدراني؟! يزيد! آيا مي‌گويي اي كاش بزرگان خاندان من كه در بدر كشته شدند مي‌بودند و مي‌ديدند و خود را گناهكار نمي‌شماري؟ پسر معاويه به زودي خواهي دانست كه كداميك از ما بدبخت‌تر است. چرا كه خداي را ملاقات مي‌كني و مي‌گويي اعمال من كشتار آل محمد است، و آيا اين عملي است كه تو را رستگار سازد؟
زينب آرام گرفت، يزيد سر به زير انداخت و هر كس كه آنجا بود چنان سر به زير افكند و خاموش شد كه گويي مرگ بر سر همه سايه افكنده و اينگونه پيام شهدا منعكس شد و زينبِ شاهد نقش شهيد (حسين) زد. 
 
 

حتما بخوانيد: 20 حدیث زيبا از امام علی (علیه السلام)


     
برادر تو آن کسی است که گاه سختی تنهایت نگذارد و به هنگام گناه از تو غافل نشود و هرگاه از او چیزی می پرسی فریبت ندهد


1) سه چیز نشانگر رای درست است : خوش برخوردی ، خوب گوش دادن به سخن و خوب پاسخ دادن .
2) پرهیزکار را سه نشانه است : اخلاص در عمل ، کوتاهی آرزو و بهره گرفتن از فرصتها .
3) هیچ تجارتی چون عمل صالح نیست و هیچ سودی همچون ثواب نباشد .
4) اعمال دنیا تجارت آخرت است .
5) به دست آوردن حسنات از بهترین درآمد هاست .
6) خیرخواهی ( و یکرنگی ) محبت به بار می آورد .
7) در مردمی که نه خود نصیحت کننده هستند و نه نصیحت کنندگان را دوست دارند خیری نیست .
8) برادر تو آن کسی است که گاه سختی تنهایت نگذارد و به هنگام گناه از تو غافل نشود و هرگاه از او چیزی می پرسی فریبت ندهد .
9) برادرت را خالصانه نصیحت کن ، خواه آن نصیحت خوشایند باشد یا ناخوشایند .
10) خیرخواهی ( و یکرنگی ) خود را نثار دوستت کن و کمک و یاریت را نثار آشنایت و خوشرویی ات را نثار همه ی مردم .
11) خیرخواه ترین مردم کسی است که نسبت به خودش خیرخواه تر و در برابر پروردگارش مطیع تر باشد .
12) کسی که تو را به خودسازی فرمان دهد سزاوارترین کسی است که اطاعتش کنی .
13) دلسوزترین مردم نسبت به تو کسی است که در راه اصلاح نفست به تو بیشتر یاری رساند و تو را در دینت بیشتر نصیحت کند .
14) برادر حقیقی تو آن کسی است که از لغزشت درگذرد ، نیازت را برآورد ، پوزش تو را بپذیرد ، ترس را از تو دور کند و آرزویت را برآورد .
15) دنیا خوابی است و فریفته شدن به آن مایه ی پشیمانی است .
16) ادای حقوق برادران ، برترین اعمال پرهیزکاران است .
17) دنیا از آن کسی است که آن را رها کند و آخرت برای کسی است که آن را بجوید .
18) دنیا میدان به خاک افتادن خردهاست .
19) بدترین برادر آن است که مایه ی رنج و زحمت آدمی باشد .
20) شما را از دنیا پرهیز می دهم ، زیرا دنیا منزلی است که باید از آن کوچ کرد و سرای ماندن نیست .


قطره ای از دریای فضایل - امام علی(ع) ,

به نام خدای علی

ولادت با سعادت آقا امام علی علیه السلام بر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

و شیعیان آن حضرت مبارک

متنی که ملاحظه می کنید قطره ای است از دریای فضائل امیر المومنین علی علیه السلام

 شیخ مفید روایت کرده که آن حضرت در سفری که به جانب بصره کوچ فرمود بجهت دفع اصحاب جمل نزول اجلال فرمود در ربذه حجاج مکه نیز در آنجافرود آمده بودند و در نزدیکی خیمه آن حضرت جمع شده بودند تا مگر کلامی از آن حضرت استماع کنند و مطلبی از آن جناب استفاده نمایند و آن جناب در خیمه خود بجای بود ابن عباس بجهت آنکه آن حضرت را از اجتماع مردم خبر دهد و اورا از خیمه بیرون آورد گفت رفتم به خدمت آن حضرت یافتم او را که کفش خود را پینه می زند و وصله می دوزد ، گفتم که احتیاج ما با آنکه اصلاح امر ما کنی بیشتر است از آنکه این کفش پاره را پینه بدوزی ، حضرت مرا پاسخ نداد تا از اصلاح کفش خود فارغ شد آنگاه آن کفش را گذاشت پهلوی آن یکتای دیگرش و مرا فرمود که این جفت کفش مرا قیمت کن . من گفتم قیمتی ندارد یعنی از کثرت اندراس و کهنگی دیگر قابل قیمت نیست و بهائی ندارد فرمود با این همه چند ارزش دارم ؟ گفتم درهمی یا پاره درهمی ، فرمود به خدا سوگند که این یک جفت کفش در نزد من بهتر و محبوب تر است از امارت و خلافت شما مگر اینکه توانم اقامه و احقاق حقی کنم یا باطلی را دفع کنم الخ.

 آنکه آنجناب جهادش در راه خدا زیادتر و بلایش عظیم تر بود از تمامی مردم در غزوات پیغمبر صلی الله علیه وآله و هیچ کس به درجه او نرسید در این باب چنانکه در غزوه بدر که اول جنگی بود که مومنین به آن ممتحن شدند جناب امیر المومنین علیه السلام در آن جنگ به درک فرستاد ولید و شیبه و عاص و حنظله و طعمه و نوفل و دیگر شجاعان مشرکین را و پیوسته قتال می کرد تا نصف مشرکین که مقتول گشتند بر دست آن حضرت کشته گردیدند و نصف دیگر را باقی مسلمین با سه هزار ملائکه مسومین کشتند . و دیگر غزوه احد بود که مردم فرار کردند و ان حضرت ثابت ماند و و اشگر دشمن را از دور پیغمبر صلی الله علیه وآله دور می کرد و از آنها می کشت تا زخمهای کاری بر بدن مقدسش وارد شد و با این همه رنج و تعب آن حضرت را هول و هرب نبود و پیوسته ابطال رجال را کشت تا از جبرئیل در میان آسمان و زمین ندای لا سیف الا ذوالفقار ولا فتی الا علی شنیده شد .و دیگر غزوه احزاب بود که حضرت امیر المومنین علیه السلام عمرو بن عبدود را کشت و فتح به دست آن حضرت واقع شد و پیغمبر صلی الله علیه وآله در حق او فرمود که ضربت علی علیه السلام بهتر است از عبادت جن و انس .

 

چرا بعضی دعا ها مستجاب نمی شوند :كسى نزد امیرمؤ منان على (علیه السلام) از عدم استجابت دعایش شكایت كرد و گفت با اینكه خداوند فرموده دعا كنید من اجابت مى كنم ، چرا ما دعا مى كنیم و به اجابت نمى رسد ؟! اما در پاسخ فرمود: قلب و فكر شما در هشت چیز خیانت كرده لذا دعایتان مستجاب نمى شود:

1- شما خدا را شناخته اید اما حق او را ادا نكرده اید، بهمین دلیل شناخت شما سودى بحالتان نداشته.
2- شما به فرستاده او ایمان آورده اید سپس با سنتش به مخالفت برخاسته اید ثمره ایمان شما كجا است ؟
3- كتاب او را خوانده اید ولى به آن عمل نكرده اید، گفتید شنیدیم و اطاعت كردیم سپس به مخالفت برخاستید.
4- شما مى گوئید از مجازات و كیفر خدا مى ترسید، اما همواره كارهائى مى كنید كه شما را به آن نزدیك مى سازد ...
5- مى گوئید به پاداش الهى علاقه دارید اما همواره كارى انجام مى دهید كه شما را از آن دور مى سازد ...
6- نعمت خدا را مى خورید و حق شكر او را ادا نمى كنید.
7- به شما دستور داده دشمن شیطان باشید (و شما طرح دوستى با او مى ریزید) ادعاى دشمنى با شیطان دارید اما عملا با او مخالفت نمى كنید.
8- شما عیوب مردم را نصب العین خود ساخته و عیوب خود را پشت سر افكنده اید .. . با این حال چگونه انتظار دارید دعایتان به اجابت برسد؟ در حالى كه خودتان درهاى آنرا بسته اید؟ تقوا پیشه كنید، اعمال خویش را اصلاح نمائید امر به معروف و نهى از منكر كنید تا دعاى شما به اجابت برسد.

امام علی (ع) (نهج البلاغه حكمت 337) : دعا كننده بدون عمل و تلاش مانند تیرانداز بدون زه است.

 

40حدیث منتخب از امیرالمومنین علیه السلام
 
1ـ قالَ الاْمامُ علىّ بن أبي طالِب أميرُ الْمُؤْمِنينَ (عَلَيْهِ السلام) :
إغْتَنِمُوا الدُّعاءَ عِنْدَ خَمْسَةِ مَواطِنَ: عِنْدَ قِرائَةِ الْقُرْآنِ، وَ عِنْدَ الاْذانِ، وَ عِنْدَ نُزُولِ الْغَيْثِ، وَ عِنْدَ الْتِقاءِ الصَفَّيْنِ لِلشَّهادَةِ، وَ عِنْدَ دَعْوَةِ الْمَظْلُومِ، فَاِنَّهُ لَيْسَ لَها حِجابٌ دوُنَ الْعَرْشِ.([1])
حضرت امير المومنين امام علي (عليه السلام) فرمود: پنج موقع را براى دعا و حاجت خواستن غنيمت شماريد:
موقع تلاوت قرآن، موقع اذان، موقع بارش باران، موقع جنگ و جهاد ـ فى سبيل اللّه ـ موقع ناراحتى و آه كشيدن مظلوم. در چنين موقعيت ها مانعى براى استجابت دعا نيست.
2ـ قالَ(عليه السلام): اَلْعِلْمُ وِراثَةٌ كَريمَةٌ، وَ الاْدَبُ حُلَلٌ حِسانٌ، وَ الْفِكْرَةُ مِرآةٌ صافِيَةٌ، وَ الاْعْتِذارُ مُنْذِرٌ ناصِحٌ، وَ كَفى بِكَ أَدَباً تَرْكُكَ ما كَرِهْتَهُ مِنْ غَيْرِكَ.([2])
فرمود: علم; ارثيه اى با ارزش، و ادب; زيورى نيكو، و انديشه; آئينه اى صاف، و پوزش خواستن; هشدار دهنده اى دلسوز خواهد بود. و براى با أدب بودنت همين بس كه آنچه براى خود دوست ندارى، در حقّ ديگران روا نداشته باشى.
3 قالَ(عليه السلام): اَلـْحَقُّ جَديدٌ وَ إنْ طالَتِ الاْيّامُ، وَ الْباطِلُ مَخْذُولٌ وَ إنْ نَصَرَهُ أقْوامٌ.([3])
فرمود: حقّ و حقيقت در تمام حالات جديد و تازه است گر چه مدّتى بر آن گذشته باشد. و باطل هميشه پست و بى أساس است گر چه افراد بسيارى از آن حمايت كنند.
 4ـ قالَ(عليه السلام): اَلدُّنْيا تُطْلَبُ لِثَلاثَةِ أشْياء: اَلْغِنى، وَ الْعِزِّ، وَ الرّاحَةِ، فَمَنْ زَهِدَ فيها عَزَّ، وَ مَنْ قَنَعَ إسْتَغْنى، وَ مَنْ قَلَّ سَعْيُهُ إسْتَراحَ.([4])
فرمود: دنيا و اموال آن، براى سه هدف دنبال مى شود: بى نيازى، عزّت و شوكت، آسايش و آسوده بودن. هر كه زاهد باشد; عزيز و با شخصيّت است، هر كه قانع باشد; بى نياز و غنى گردد، هر كه كمتر خود را در تلاش و زحمت قرار دهد; هميشه آسوده و در آسايش است.
5ـ قالَ(عليه السلام): لَوْ لاَ الدّينُ وَ التُّقى، لَكُنْتُ أدْهَى الْعَرَبِ.([5])
فرمود: چنانچه دين دارى و تقواى الهى نمى بود، هر آينه سياستمدارترين افراد بودم ـ ولى دين و تقوا مانع سياست بازى مى شود ـ .
6ـ قالَ(عليه السلام): اَلْمُلُوكُ حُكّامٌ عَلَى النّاسِ، وَ الْعِلْمُ حاكِمٌ عَلَيْهِمْ، وَ حَسْبُكَ مِنَ الْعِلْمِ أنْ تَخْشَى اللّهَ، وَ حَسْبُكَ مِنَ الْجَهْلِ أنْ تَعْجِبَ بِعِلْمِكَ.([6])
فرمود: ملوك بر مردم حاكم هستند و علم بر تمامى ايشان حاكم خواهد بود، تو را در علم كافى است كه از خداوند ترسناك باشى; و به دانش و علم خود باليدن، بهترين نشانه نادانى است.
7ـ قالَ(عليه السلام): ما مِنْ يَوْم يَمُرُّ عَلَى ابْنِ آدَم إلاّ قالَ لَهُ ذلِكَ الْيَوْمُ: يَابْنَ آدَم أنَا يَوُمٌ جَديدٌ وَ أناَ عَلَيْكَ شَهيدٌ.
فَقُلْ فيَّ خَيْراً، وَ اعْمَلْ فيَّ خَيْرَاً، أشْهَدُ لَكَ بِهِ فِى الْقِيامَةِ، فَإنَّكَ لَنْ تَرانى بَعْدَهُ أبَداً.([7])
فرمود: هر روزى كه بر انسان وارد شود، گويد: من روز جديدى هستم، من بر اعمال و گفتار تو شاهد مى باشم. سعى كن سخن خوب و مفيد بگوئى، كار خوب و نيك انجام دهى. من در روز قيامت شاهد اعمال و گفتار تو خواهم بود. و بدان امروز كه پايان يابد ديگر مرا نخواهى ديد و قابل جبران نيست.
 8ـ قالَ(عليه السلام): فِى الْمَرَضِ يُصيبُ الصَبيَّ، كَفّارَةٌ لِوالِدَيْهِ.([8])
فرمود: مريضى كودك، كفّاره گناهان پدر و مادرش مى باشد.
9ـ قالَ(عليه السلام): الزَّبيبُ يَشُدُّ الْقَلْبِ، وَ يُذْهِبُ بِالْمَرَضِ، وَ يُطْفِىءُ الْحَرارَةَ، وَ يُطيِّبُ النَّفْسَ.([9])
فرمود: خوردن مويز ـ كشمش سياه ـ قلب را تقويت، مرض ها را برطرف، و حرارت بدن را خاموش، و روان را پاك مى گرداند.
10ـ قالَ(عليه السلام): أطْعِمُوا صِبْيانَكُمُ الرُّمانَ، فَإنَّهُ اَسْرَعُ لاِلْسِنَتِهِمْ.([10])
فرمود: به كودكان خود أنار بخورانيد تا زبانشان بهتر و زودتر باز شود.
11ـ قالَ(عليه السلام): أطْرِقُوا أهاليكُمْ فى كُلِّ لَيْلَةِ جُمْعَة بِشَيْء مِنَ الْفاكِهَةِ، كَيْ يَفْرَحُوا بِالْجُمْعَةِ.([11])
فرمود: در هر شب جمعه همراه با مقدارى ميوه ـ يا شيرينى،... ـ بر اهل منزل و خانواده خود وارد شويد تا موجب شادمانى آن ها در جمعه گردد.
2ـ قالَ(عليه السلام): كُلُوا ما يَسْقُطُ مِنَ الْخوانِ فَإنَّهُ شِفاءٌ مِنْ كُلِّ داء بِإذْنِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، لِمَنْ اَرادَ أنْ يَسْتَشْفِيَ بِهِ.([12])
فرمود: آنچه اطراف ظرف غذا و سفره مى ريزد جمع كنيد و بخوريد، كه همانا هركس آن ها را به قصد شفا ميل نمايد، به اذن حق تعالى شفاى تمام دردهاى او خواهد شد.
13ـ قالَ(عليه السلام):لا ينبغى للعبد ان يثق بخصلتين: العافية و الغنى، بَيْنا تَراهُ مُعافاً اِذْ سَقُمَ، وَ بَيْنا تَراهُ غنيّاً إذِ افْتَقَرَ.([13])
فرمود: سزاوار نيست كه بنده خدا، در دوران زندگى به دو خصوصيّت اعتماد كند و به آن دلبسته باشد: يكى عافيت و تندرستى و ديگرى ثروت و بى نيازى است. زيرا چه بسا در حال صحّت و سلامتى مى باشد ولى ناگهان انواع مريضى ها بر او عارض مى گردد و يا آن كه در موقعيّت و امكانات خوبى است، ناگهان فقير و بيچاره مى شود، ـ پس بدانيم كه دنيا و تمام امكانات آن بى ارزش و بىوفا خواهد بود و تنها عمل صالح مفيد و سودبخش مى باشد ـ . 
14ـ قالَ(عليه السلام): لِلْمُرائى ثَلاثُ عَلامات: يَكْسِلُ إذا كانَ وَحْدَهُ، وَ يَنْشطُ إذاكانَ فِى النّاسِ، وَ يَزيدُ فِى الْعَمَلِ إذا أُثْنِىَ عَلَيْهِ، وَ يَنْقُصُ إذا ذُمَّ.([14])
فرمود: براى رياكار سه نشانه است: در تنهائى كسل و بى حال، در بين مردم سرحال و بانشاط مى باشد. هنگامى كه او را تمجيد و تعريف كنند خوب و زياد كار مى كند و اگر انتقاد شود سُستى و كم كارى مى كند.
15ـ قالَ(عليه السلام): اَوْحَى اللّهُ تَبارَكَ وَ تَعالى إلى نَبيٍّ مِنَ الاْنْبياءِ: قُلْ لِقَوْمِكَ لا يَلْبِسُوا لِباسَ أعْدائى، وَ لا يَطْعَمُوا مَطاعِمَ أعْدائى، وَ لا يَتَشَكَّلُوا بِمَشاكِلِ أعْدائى، فَيَكُونُوا أعْدائى.([15])
فرمود: خداوند تبارك و تعالى بر يكى از پيامبرانش وحى فرستاد : به امّت خود بگو: لباس دشمنان مرا نپوشند و غذاى دشمنان مرا ميل نكنند و هم شكل دشمنان من نگردند، وگرنه ايشان هم دشمن من خواهند بود.

 16ـ قالَ(عليه السلام): اَلْعُقُولُ أئِمَّةُ الأفْكارِ، وَ الاْفْكارُ أئِمَّةُ الْقُلُوبِ، وَ الْقُلُوبُ أئِمَّةُ الْحَواسِّ، وَ الْحَواسُّ أئِمَّةُ الاْعْضاءِ.([16])
فرمود: عقل هر انسانى پيشواى فكر و انديشه اوست; و فكر پيشواى قلب و درون او خواهد بود; و قلب پيشواى حوّاس پنج گانه مى باشد، و حوّاس پيشواى تمامى اعضاء و جوارح است. 

17ـ قالَ(عليه السلام): تَفَضَّلْ عَلى مَنْ شِئْتَ فَأنْتَ أميرُهُ، وَ اسْتَغِْنِ عَمَّنْ شِئْتَ فَأنْتَ نَظيرُهُ، وَ افْتَقِرْ إلى مَنْ شِئْتَ فَأنْتَ أسيرُهُ.([17])
فرمود: بر هر كه خواهى نيكى و احسان نما، تا رئيس و سرور او گردى; و از هر كه خواهى بى نيازى جوى تا همانند او باشى. و خود را نيازمند هر كه خواهى بدان ـ و از او تقاضاى كمك نما ـ تا اسير او گردى.
18ـ قالَ(عليه السلام): أعَزُّ الْعِزِّ الْعِلْمُ، لاِنَّ بِهِ مَعْرِفَةُ الْمَعادِ وَ الْمَعاشِ، وَ أذَلُّ الذُّلِّ الْجَهْلُ، لاِنَّ صاحِبَهُ أصَمُّ، أبْكَمٌ، أعْمى، حَيْرانٌ.([18])
فرمود: عزيزترين عزّت ها علم و كمال است، براى اين كه شناخت معاد و تأمين معاشِ انسان، به وسيله آن انجام مى پذيرد. و پست ترين ذلّت ها جهل و نادانى است، زيرا كه صاحبش هميشه در كرى و لالى و كورى مى باشد و در تمام امور سرگردان خواهد بود.
19ـ قالَ(عليه السلام): جُلُوسُ ساعَة عِنْدَ الْعُلَماءِ أحَبُّ إلَى اللّهِ مِنْ عِبادَةِ ألْفِ سَنَة، وَ النَّظَرُ إلَى الْعالِمِ أحَبُّ إلَى اللّهِ مِنْ إعْتِكافِ سَنَة فى بَيْتِ اللّهِ، وَ زيارَةُ الْعُلَماءِ أحَبُّ إلَى اللّهِ تَعالى مِنْ سَبْعينَ طَوافاً حَوْلَ الْبَيْتِ، وَ أفْضَلُ مِنْ سَبْعينَ حَجَّة وَ عُمْرَة مَبْرُورَة مَقْبُولَة، وَ رَفَعَ اللّهُ تَعالى لَهُ سَبْعينَ دَرَجَةً، وَ أنْزَلَ اللّهُ عَلَيْهِ الرَّحْمَةَ، وَ شَهِدَتْ لَهُ الْمَلائِكَةُ: أنَّ الْجَنَّةَ وَ جَبَتْ لَهُ.([19])
فرمود: يك ساعت در محضر علماء نشستن ـ كه انسان را به مبدأ و معاد آشنا سازند ـ از هزار سال عبادت نزد خداوند محبوب تر خواهد بود. توجّه و نگاه به عالِم از إعتكاف و يك سال عبادت ـ مستحبّى ـ در خانه خدا بهتر است. زيارت و ديدار علماء، نزد خداوند از هفتاد مرتبه طواف اطراف كعبه محبوب تر خواهد بود، و نيز افضل از هفتاد حجّ و عمره قبول شده مى باشد. همچنين خداوند او را هفتاد مرحله ترفيعِ درجه مى دهد و رحمت و بركت خود را بر او نازل مى گرداند، و ملائكه شهادت مى دهند به اين كه او اهل بهشت است.
20ـ قالَ(عليه السلام): يَا ابْنَ آدَم، لا تَحْمِلْ هَمَّ يَوْمِكَ الَّذى لَمْ يَأتِكَ عَلى يَوْمِكَ الَّذى أنْتَ فيهِ، فَإنْ يَكُنْ بَقِيَ مِنْ أجَلِكَ، فَإنَّ اللّهَ فيهِ يَرْزُقُكَ.([20])
فرمود: اى فرزند آدم، غُصّه رزق و آذوقه آن روزى كه در پيش دارى و هنوز نيامده است نخور، زيرا چنانچه زنده بمانى و عمرت باقى باشد خداوند متعال روزىِ آن روز را هم مى رساند.
21ـ قالَ(عليه السلام): قَدْرُ الرَّجُلِ عَلى قَدْرِ هِمَّتِهِ، وَ شُجاعَتُهُ عَلى قَدْرِ نَفَقَتِهِ، وَ صِداقَتُهُ عَلى قَدْرِ مُرُوَّتِهِ، وَ عِفَّتُهُ عَلى قَدْرِ غِيْرَتِهِ.([21])
فرمود: ارزش هر انسانى به قدر همّت اوست، و شجاعت و توان هر شخصى به مقدار گذشت و احسان اوست، و درستكارى و صداقت او به قدر جوانمردى اوست، و پاكدامنى و عفّت هر فرد به اندازه غيرت او خواهد بود.
22ـ قالَ(عليه السلام): مَنْ شَرِبَ مِنْ سُؤْرِ أخيهِ تَبَرُّكاً بِهِ، خَلَقَ اللّهُ بَيْنَهُما مَلِكاً يَسْتَغْفِرُ لَهُما حَتّى تَقُومَ السّاعَةُ.([22])
فرمود: كسى كه دهن خورده برادر مؤمنش را به عنوان تبرّك ميل نمايد، خداوند متعال ملكى را مأمور مى گرداند تا براى آن دو نفر تا روز قيامت طلب آمرزش و مغفرت نمايد.
 23ـ قالَ(عليه السلام): لا خَيْرَ فِى الدُّنْيا إلاّ لِرَجُلَيْنِ: رَجَلٌ يَزْدادُ فى كُلِّ يَوْم إحْساناً، وَ رَجُلٌ يَتَدارَكُ ذَنْبَهُ بِالتَّوْبَةِ، وَ أنّى لَهُ بِالتَّوْبَةِ، وَالله لَوْسَجَدَ حَتّى يَنْقَطِعَ عُنُقُهُ ما قَبِلَ اللهُ مِنْهُ إلاّ بِوِلايَتِنا أهْلِ الْبَيْتِ.([23])
فرمود: خير و خوبى در دنيا وجود ندارد مگر براى دو دسته: دسته اوّل آنان كه سعى نمايند در هر روز، نسبت به گذشته كار بهترى انجام دهند. دسته دوّم آنان كه نسبت به خطاها و گناهان گذشته خود پشيمان و سرافكنده گردند و توبه نمايند، و توبه كسى پذيرفته نيست مگر آن كه با اعتقاد بر ولايت ما اهل بيت عصمت و طهارت باشد.
24ـ قالَ(عليه السلام): عَجِبْتُ لاِبْنِ آدَم، أوَّلُهُ نُطْفَةٌ، وَ آخِرُهُ جيفَةٌ، وَ هُوَ قائِمٌ بَيْنَهُما وِعاءٌ لِلْغائِطِ، ثُمَّ يَتَكَبَّرُ.([24])
فرمود: تعجبّ مى كنم از كسى كه اوّلش قطره اى آب ترش شده و عاقبتش لاشه اى متعفّن ـ بد بو ـ خواهد بود و خود را ظرف فضولات قرار داده است، با اين حال تكبّر و بزرگ منشى هم مى نمايد.
25ـ قالَ(عليه السلام): إيّاكُمْ وَ الدَّيْن، فَإنَّهُ هَمٌّ بِاللَّيْلِ وَ ذُلٌّ بِالنَّهارِ.([25])
فرمود: از گرفتن نسيه و قرض، خود را برهانيد، چون كه سبب غم و اندوه شبانه و ذلّت و خوارى در روز خواهد گشت.

26ـ قالَ(عليه السلام): إنَّ الْعالِمَ الْكاتِمَ عِلْمَهُ يُبْعَثُ أنْتَنَ أهْلِ الْقِيامَةِ، تَلْعَنُهُ كُلُّ دابَّة مِنْ دَوابِّ الاْرْضِ الصِّغارِ.([26])
فرمود: آن عالم و دانشمندى كه علم خود را ـ در بيان حقايق ـ براى ديگران كتمان كند، روز قيامت با بدترين بوها محشور مى شود و مورد نفرت و نفرين تمام موجودات قرار مى گيرد.
27ـ قالَ(عليه السلام): يا كُمَيْلُ، قُلِ الْحَقَّ عَلى كُلِّ حال، وَوادِدِ الْمُتَّقينَ، وَاهْجُرِ الفاسِقينَ، وَجانِبِ المُنافِقينَ، وَلاتُصاحِبِ الخائِنينَ.([27])
فرمود: در هر حالتى حقّ را بگو و مدافع آن باش، دوستى و معاشرت با پرهيزگاران را ادامه ده، و از فاسقين و معصيت كاران كناره گيرى كن، و از منافقان دورى و فرار كن، و با خيانتكاران همراهى و هم نشينى منما.
28ـ قالَ(عليه السلام): فى وَصيَّتِهِ لِلْحَسَنِ (عليه السلام): سَلْ عَنِ الرَّفيقِ قَبْلَ الطَّريقِ، وَعَنِ الْجارِ قَبْلَ الدّارِ.([28])
ضمن سفارشى به فرزندش امام حسن (عليه السلام) فرمود: پيش از آن كه بخواهى مسافرت بروى، رفيق مناسب راه را جويا باش، و پيش از آن كه منزلى را تهيّه كنى همسايگان را بررسى كن كه چگونه هستند.

29ـ قالَ(عليه السلام): اِعْجابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ دَليلٌ عَلى ضَعْفِ عَقْلِهِ.([29])
فرمود: فخر كردن انسان به خودش، نشانه كم عقلى او مى باشد.

30ـ قالَ(عليه السلام): أيُّهَا النّاسُ، إِيّاكُمْ وُحُبَّ الدُّنْيا، فَإِنَّها رَأْسُ كُلِّ خَطيئَة، وَبابُ كُلِّ بَليَّة، وَداعى كُلِّ رَزِيَّة.([30])
فرمود: اى گروه مردم، نسبت به محبّت و علاقه به دنيا مواظب باشيد، چون كه علاقه و محبّت به دنيا اساس هر خطا و انحرافى است، و دروازه هر بلا و گرفتارى است، و نزديك كننده هر فتنه و آشوب; و نيز آورنده هر مصيبت و مشكلى است.

31ـ قالَ(عليه السلام): السُّكْرُ أرْبَعُ السُّكْراتِ: سُكْرُ الشَّرابِ، وَسُكْرُ الْمالِ، وَسُكْرُ النَّوْمِ، وَسُكْرُ الْمُلْكِ.([31])
فرمود: مستى در چهار چيز است: مستى از شراب (و خمر)، مستى مال و ثروت، مستى خواب، مستى رياست و مقام.
32ـ قالَ(عليه السلام): أللِّسانُ سَبُعٌ إِنْ خُلِّيَ عَنْهُ عَقَرَ.([32])
فرمود: زبان، همچون درّنده اى است كه اگر آزاد باشد زخم و جراحت (سختى به جسم و ايمان) خواهد زد.
33ـ قالَ(عليه السلام): يَوْمُ الْمَظْلُومِ عَلَى الظّالِمِ أشَدُّ مِنْ يَوْمِ الظّالِمِ عَلَى الْمَظْلُومِ.([33])
فرمود: روز داد خواهى مظلوم بر عليه ظالم سخت تر است از روزى كه ظالم ستم بر مظلوم مى كند.

34ـ قالَ(عليه السلام): فِى الْقُرْآنِ نَبَأُ ما قَبْلَكُمْ، وَخَبَرُ ما بَعْدَكُمْ، وَحُكْمُ ما بَيْنِكُمْ.([34])
فرمود: قرآن احوال گذشتگان، و أخبار آينده را در بردارد، و شرح وظايف شما را بيان كرده است.
35ـ قالَ(عليه السلام): نَزَلَ الْقُرْآنُ أثْلاثاً، ثُلْثٌ فينا وَفى عَدُوِّنا، وَثُلْثٌ سُنَنٌ وَ أمْثالٌ، وَثُلْثٌ فَرائِض وَأحْكامٌ.([35])
فرمود: نزول قرآن بر سه قسمت است: يك قسمت آن درباره اهل بيت عصمت و طهارت : و دشمنان و مخالفان ايشان; و قسمت ديگر آن، اخلاقيّات و ضرب المثلها; و قسمت سوّم در بيان واجبات و احكام إلهى مى باشد.
36ـ قالَ(عليه السلام): ألْمُؤْمِنُ نَفْسُهُ مِنْهُ فى تَعَب، وَالنّاسُ مِنْهُ فى راحَة.([36])
فرمود: مؤمن آن كسى است كه خود را به جهت رفاه مردم در زحمت بيندازد و ديگران از او در أمنيّت و آسايش باشند.
37ـ قالَ(عليه السلام): كَتَبَ اللّهُ الْجِهادَ عَلَى الرِّجالِ وَالنِّساءِ، فَجِهادُ الرَّجُلِ بَذْلُ مالِهِ وَنَفْسِهِ حَتّى يُقْتَلَ فى سَبيلِ اللّه،
وَجِهادُ الْمَرْئَةِ أنْ تَصْبِرَ عَلى ماتَرى مِنْ أذى زَوْجِها وَغِيْرَتِهِ.([37])
فرمود: خداوند جهاد را بر مردان و زنان لازم دانسته است. پس جهاد مرد، آن است كه از مال و جانش بگذرد تا جائى كه در راه خدا كشته و شهيد شود. و جهاد زن آن است كه در مقابل زحمات و صدمات شوهر و بر غيرت و جوانمردى او صبر نمايد.
38ـ قالَ(عليه السلام): فى تَقَلُّبِ الاْحْوالِ عُلِمَ جَواهِرُ الرِّجالِ.([38])
فرمود: در تغيير و دگرگونى حالات و حوادث، فطرت و حقيقت اشخاص شناخته مى شود.
39ـ قالَ(عليه السلام): إنّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَلا حِسابَ، وَغَداً حِسابٌ وَ لا عَمَل.([39])
فرمود: امروزه - در دنيا - زحمت و فعاليّت، بدون حساب است و فرداى قيامت، حساب و بررسى اعمال و دريافت پاداش است.
40ـ قالَ(عليه السلام): إتَّقُوا مَعَاصِيَ اللّهِ فِى الْخَلَواتِ فَإنَّ الشّاهِدَ هُوَ الْحاكِم.([40])
فرمود: دورى و اجتناب كنيد از معصيت هاى إلهى، حتّى در پنهانى، پس به درستى كه خداوند شاهد اعمال و نيّات است; و نيز او حاكم و قاضى خواهد بود.
 
مديريت فرهنگي 

چند حدیث از حضرت علی(ع) موضوع: قرآن و احادیث• 302 بازدید

معرفت و شناخت کامل شخصیت والای امیرالمؤمنین علی (ع) و جایگاه او در جهان هستی در حد بشر نیست چه رسول اکرم (ص) خطاب به مولا می فرماید :

یا علی لا یعرفک الاّّّ الله و انا ای علی! تو را هیچکس نشناخت جز خدا و من

- به خاطر هیچ کاری نماز اول وقت را از دست مده
۲- بهترین نعمتهای خداوند و بزرگترین سرمایه انسان عقل و خرده است
۳- امروز که قامت ها موزن است خون ها گرم و قلبها زنده است باید برای فردای سخت اندیشه کرد
۴- نیکوکاری ، پس انداز جاودانه است
۵- یکی از نشانه های نادانی این است که کسی قبل از شنیدن مطلب جواب بگوید 
۶- برای اشخاص توانا لازم است که بر زن و فرزند خود توسعه و گشایش دهند 
۷- جمله ( الله الا الله ) دری است که هر کس داخل شود از عذاب ایمن یابد 
۸- ارزنده ترین مرحله خود ، خودشناسی است 
۹-بهترین اموال آن است که برای حفظ آبرو صرف شود

 


 

امام بخشندگی(جوادالائمه ع) وکوچک بزرگ (حضرت علی اصغرع)

 

ولادت حضرت امام محمد تقی (جواد الائمه) علیه‏السلام 

                      بررهروان اهلبیت عصمت وطهارت س مبارکباد                          

 زینتِ بخشندگان، امام جواد (ع) می آید تا زمین مدینه، یک بار دیگر مولودی دیگر از نسل هابیل را به شادباش بنشیند. می آید تا چشمان آسمان را به روشنی سیمایش روشن شود و لاهوتیان و ناسوتیان را در شادی میلاد خویش فرو برد.

کبوتر دل در هوای طواف گنبد نورانی کاظمین، پر می گشاید تا همراه با فرشتگان الهی؛ حرم مطهرش را با بال های خود غبار بروبد و دیده را به ضریح او روشن سازد. در زاد روز مولود مبارک رجب، با یک آسمان نیاز از یگانه بی همتا می خواهیم در دریای بی کران بخشش جوادالائمه غرقمان سازد و در زمره شیفتگان واقعی او قرارمان دهد.

 ابوجعفر محمد بن علي نهمين امام از امامان دوازده گانه شيعيان و يازدهمين معصوم از چهارده معصوم است. مشهورترين لقبهاي آن حضرت جواد (بخشنده) و تقي (پرهيزگار) است. پدرش امام رضا (ع) و مادرش سبيكه يا ريحانه يا دره از مردم نوبي (شمال سودان) است. امام در سال 195 هـ.ق در مدينه به دنيا آمدند.

امام جواد (ع) در سال 203 هـ.ق پس از شهادت پدرش امام رضا (ع)، در سن هشت سالگي، به امامت رسيد دوران هفده ساله امامت او با حكومت مامون و معتصم، خلفاي عباسي، همزمان بود. هنگامي كه امام رضا (ع) به دعوت مامون از مدينه به توس رفت. اما جواد (ع) كه كودك بود، مانند ديگر افراد خانواده حضرت رضا (ع) در مدينه ماند و در سال 202 هـ.ق براي ديدار پدر به مرو رفت و سپس به مدينه بازگشت.

پس از شهادت امام رضا (ع) مامون به بغداد رفت او كه از كمالات علمي و معنوي امام جواد (ع) آگاه بود، ايشان را از مدينه به بغداد دعوت كرد. اما دولتمردان حكومت عباسي و اطرافيان مامون از اين اقدام ناخشنود بودند، به ويژه آنكه مامون تصميم داشت دختر خود، ام الفضل، را به همسري امام جواد (ع) در آورد. مامون براي آنكه آنها را از مقام علمي و فضل آن حضرت آگاه كند، در بغداد مجلس بحثي، ميان او و دانشمندان بزرگ آن روزگار، ترتيب داد. دراين مجلس، امام به پرسشهاي علما پاسخ گفت و ميزان دانش و هوش وي بر آنان آشكار شد. پس از آن مامون دختر خود را به همسري امام درآورد.

امام جواد (ع) پس از چندي به سفر حج رفت و از آنجا به مدينه بازگشت، و پايان خلافت مامون در آن شهر ساكن بود. پس از مرگ مامون به دستور معتصم عباسي، در سال 220 هـ.ق، به همراه همسرش ام الفضل، به بغداد رفت و بنابر بعضي روايتها به دستور معتصم مسموم شد و به شهادت رسيد.

امام جواد (ع) را همه مسلمانان عالمي بزرگ مي دانستند. ايشان انساني بردبار، نيكو سخن، عابد و بسيار باهوش بود. حديثهاي بسياري از آن امام، در كتابهاي حديث، از جمله عيون اخبار الرضا، تحف العقول، مناقب، بحارالانوار و ........ نقل شده است.

   نياز مؤمن به سه چيز
«أَلْمُؤْمِنُ يَحْتاجُ إِلى تَوْفيق مِنَ اللّهِ، وَ واعِظ مِنْ نَفْسِهِ، وَ قَبُول مِمَّنْ يَنْصَحُهُ.»:
مؤمن نياز دارد به توفيقى از جانب خدا، و به پندگويى از سوى خودش، و به پذيرش از كسى كه او را نصيحت كند.

  استوار كن، آشكار كن!
«إِظْهارُ الشَّىْءِ قَبْلَ أَنْ يُسْتَحْكَمَ مَفْسَدَةٌ لَهُ.»:
اظهار چيزى قبل از آن كه محكم و پايدار شود سبب تباهى آن است.

   قطع نعمت، نتيجه ناسپاسى
«لا يَنْقَطِعُ الْمَزيدُ مِنَ اللّهِ حَتّى يَنْقَطِعَ الشُّكْرُ مِنَ الْعِبادِ.»:
افزونى نعمت از جانب خدا بريده نشود تا آن هنگام كه شكرگزارى از سوى بندگان بريده شود.

  تأخير در توبه
«تَأخيرُ التَّوْبَةِ إِغْتِرارٌ وَ طُولُ التَّسْويفِ حَيْرَةٌ، وَ الاِْعْتِذارُ عَلَى اللّهِ هَلَكَةٌ وَ الاِْصْرارُ عَلَى الذَّنْبِ أَمْنٌ لِمَكْرِ اللّهِ «فَلا يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ».»:
(سوره اعراف، آيه 99) به تأخير انداختن توبه نوعى خودفريبى است، و وعده دروغ دادن نوعى سرگردانى است، و عذرتراشى در برابر خدا نابودى است، و پا فشارى بر گناه آسودگى از مكر خداست. «از مكر خدا آسوده نباشند جز مردمان زيانكار.»

  نامه امام جواد به دوستش
«كَتَبَ إِلى بَعْضِ أَوْلِيائِهِ: أَمّا هذِهِ الدُّنْيا فَإِنّا فيها مُغْتَرَفُونَ وَ لكِنْ مَنْ كانَ هَواهُ هَوى صاحِبِهِ وَ دانَ بِدينِهِ فَهُوَ مَعَهُ حَيْثُ كانَ وَ الاْخِرَةُ هِىَ دارُ الْقَرارِ.»:
امام جواد (عليه السلام) به يكى از دوستانش نوشت: امّا در اين دنيا ما زير فرمان ديگرانيم، ولى هر كه خواسته او خواسته امامش و متديّن به دين او باشد، هر جا كه باشد با اوست و دنياى ديگر سراى جاودان است.
  مسئوليت گوش دادن
«مَنْ أَصْغى إِلى ناطِق فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإِنْ كانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللّهَ وَ إِنْ كانَ النّاطِقُ يَنْطِقُ عَنْ لِسانِ إِبْليسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْليسَ.»:
هر كه گوش به گوينده اى دهد به راستى كه او را پرستيده، پس اگر گوينده از جانب خدا باشد در واقع خدا را پرستيده و اگر گوينده از زبان ابليس سخن گويد، به راستى كه ابليس را پرستيده است.

  پسنديدن، در حكمِ پذيرفتن
«مَنْ شَهِدَ أَمْرًا فَكَرِهَهُ كانَ كَمَنْ غابَ عَنْهُ، وَ مَنْ غابَ عَنْ أَمْر فَرَضِيَهُ كانَ كَمَنْ شَهِدَهُ.»:
كسى كه در كارى حاضر باشد و آن را ناخوش دارد، مانند كسى است كه غايب بوده، و هر كه در كارى حاضر نباشد، ولى بدان رضايت دهد، مانند كسى است كه خود در آن بوده است.

   نوشته امام جواد (عليه السلام)
«إِنَّ أَنْفُسَنا وَ أَمْوالَنا مِنْ مَواهِبِ اللّهِ الْهَنيئَةِ وَ عَواريهِ الْمُسْتَوْدَعَةِ يُمَتِّعُ بِما مَتَّعَ مِنْها فى سُرُور وَ غِبْطَة وَ يَأْخُذُ ما أَخَذَ مِنْها فى أَجْر وَ حِسْبَة فَمَنْ غَلَبَ جَزَعُهُ عَلى صَبْرِهِ حَبِطَ أَجْرُهُ وَ نَعُوذُ بِاللّهِ مِنْ ذلِكَ.»:
حضرت جوادالأئمّه (عليه السلام) به خطّ خود نوشت: جان و دارايى ما از بخششهاى گواراى خداست و عاريه و سپرده اوست، هر آنچه را كه به ما ببخشد، مايه خوشى و شادى است و هر آنچه را بگيرد، اجر و ثوابش باقى است. پس هر كه جزعش بر صبرش غالب شود اجرش ضايع شده و از اين [صفت] به خدا پناه می بريم.

   دوستى با دوستان خدا و دشمنى با دشمنان خدا
«أَوْحَى اللّهُ إِلى بَعْضِ الاَْنْبِياءِ: أَمّا زُهْدُكَ فِى الدُّنْيا فَتُعَجِّلُكَ الرّاحَةَ، وَ أَمّا إِنْقِطائُكَ إِلَىَّ فَيُعَزِّزُكَ بى، وَ لكِنْ هَلْ عادَيْتَ لى عَدُوًّا وَ والَيْتَ لى وَلِيًّا.»:
خداوند به يكى از انبيا وحى كرد: امّا زهد تو در دنيا شتاب در آسودگى است و امّا رو كردن تو به من، مايه عزّت توست، ولى آيا با دشمن من دشمنى، و با دوست من دوستى كردى؟

       

عطر بهشت

 این بوی خوش کدام بهار است که پیچیده در گستره خاک؟ نسیم، پیراهن معطر کدام بهار را به تن کرده است؟

پروانه‏ها، بوی خوش کدام گل نورسته را شنیده‏اند که از گوشه گوشه جهان، دامن کشیده‏اند به حوالی مدینه که تحصن کرده‏اند پشت در خانه «ثامن الائمه»؟

هیجان کدام حادثه آسمانی، چنین به تپش انداخته است قلب زمان را؟

خاک، نفس می‏کشد عطر بهشت را از قدم‏هایت.

تمام پنجره‏ها، پلک گشوده‏اند به چشم‏انداز سیمای ملکوتی‏ات.

آهوان دشت‏های دوردست، دشت به دشت و کوه به کوه، دویده‏اند عطش عشق را، با بوی زلالی چشمه‏جوشان کرامت تو.

عطر صلوات فرشتگان است در دهان مدینه. دیگر داشت انتظار آمدنت، نفس‏گیر می‏شد برای روزگار، اما تو چون حقیقتی آشکار، از دامان «خیزران» سر برداشتی تا «امامت» از شاهراه امن حضورت عبور کند؛ تا «عشق» بر سر خوان کرامتت مهمان شود، تا «ولایت»، در سایه‏سار مهربانی‏ات بیاساید.

جهان، هفده سال در هوای آرامش الهی‏ات تنفس خواهد کرد. جاده‏های هدایت، در سرگردانی انتظارشان به محدوده قلمرو حضور تو رسیده‏اند.

در شریان رجب، هیجان می‏دود و شور غوغا می‏کند. صدای هلهله آسمان، یک لحظه بند نمی‏آید. آمده‏ای تا دنیا، اقتدار علم لدنی‏ات را بر تمام منابر حکمت و دانش، لب به تحسین بگشاید.

آمده‏ای تا شریعت، به گفتار و رفتار تو تکیه زند.

آمده‏ای تا قصه ولایت، دنباله‏دار بماند.

یا جواد الائمه! هرگز از خاطره قرن‏ها، سایه ارادت و محبت تو کم نخواهد شد!

 

 

مظهر حسن آفرين آمد

حجت رب العالمين آمد

 

وارث تاج وتخت كرمنا

شمع و مصباح مرسلين آمد

 

پيشوازش هزار يوسف شد

با لوايي ز «ياء» و «سين» آمد

 

از سراديق آسمان جلال

ماه و خورشيد بي قرين آمد

 

از پس پرده ربوبيت

صبحدم، ماه مشرقين آمد

 

نهمين خسرو زمين و ماه

مبدا علم راسخين آمد

 

شافع روز حشر، سبط رسول(ص)

غافر جلم مذنبين آمد

 

روح قران و تاسع عترت

باطن جان واصل دين آمد

 

در فضاء و حريم ماه وطين

والي آن، امام اين آمد

 

بحر فياض سرمدي است جواد(ع)

گل باغ محمدي است جواد(ع)

 

آستان بوس خانه اش جبرئيل

تخت ظل لواش ميكائيل

 

ريزه خواران سفره جودش

هست خلق جهان، چو اسرافيل

 

حكم فرماي قابض الارواح

رهبر كائنات و عزرائيل

 

در كتاب مبين قرآنش

كه عليم است و پادشاه كفيل

 

ناخداي سفينه در درياست

گنج اسماء و و دودمان خليل

 

گوهر بحر هشت اقيانوس

مهبط وحي علم رب جليل

 

شفق صبح مشرق توحيد

سوره نور و آيه تنزيل

 

از قيامش قيامتي گرديد

زين قيامت كه دين شده تكميل

 

حجت حق، قدم به عالم زد

آنكه دين را بود بزرگ دليل

 

بحر فياض سرمدي است جواد(ع)

گل باغ محمدي است جواد(ع)

 

خالق ما به يمن اين مولود

كو بود والي ولي ودود

 

باب رحمت، در سخا وكرم

از طفيلش به روي خلق گشود

 

خسرو طوس، شاد و خندان شد

طالع بخت ما شده مسعود

 

از پس پرده شهود و غيب

آفتاب جمال چهره نمود

 

دستي از آستين برون آمد

منزل وحي اين ترانه سرود

 

كه در آيينه الهيت

 شد عيان عكس احمد محمود(ص)

 

هاتف اين مژده را به عالم داد

روز عيد است و لحظه موعود

 

از سويداي ديده دل بين

كه هويدا است شاهد و مشهود

 

تيره غم ز چهر عالم رفت

شادي آمد دوباره چهره گشود

 

بحر فياض سرمدي است جواد(ع)

گل باغ محمدي است جواد(ع)

 

مرغ دل، مدح غنچه گل گفت

وصف گل با زبان بلبل گفت

 

طوطي هند، با شكر خنده

از گلستان و باغ سنبل گفت

 

آفرين آفرين از اين گفتار

آنچه كه حبه قرنفل گفت

 

از حديث كسا دليل آورد

سر اين نكته با تسلسل گفت

 

اين جهان، صورت است يا سيرت

وصف را حق، به سوره قل گفت

 

چهارده شمس و مظهر يك نور

نامشان بايد با تعقل گفت

 

مظهر جود حق جواد(ع) بود

مطلع شمس با تعادل گفت

 

وحي نازل شده به امر خدا

بايدم حمد با توكل گفت

 

منطق كل شئ گر گوياست

 بايد اين ذكر با توسل گفت

 

 بحر فياض سرمدي است جواد(ع)

گل باغ محمدي است جواد(ع)

 

بود مسرور پادشاه نفوس

در حريم جلال كرده جلوس

 

ذكر و تقديس بهر اين مولود

آمد از عرش تا به اقيانوس

 

ميزده حاملان عرش برين

گه ميلاد، چنگ با ناقوس

 

رشك فردوس، صحنه گيتي

شد به روي عزيز خسرو طوس

 

در دل هر كه نيست نور ولا

مي شود با عدوي حق مانوس

 

پير كنعان كجاست تا ببيند

يوسف مهر جان شده محبوس

 

قلم صنع حق به دست امام

نقش امكان و شهپر طاووس

 

پيروان رسول عالميان(ص)

منتقم مي رسد مخور افسوس

 

غنچه آن گل ولايت را

قطره، از جان بگو ببوي و ببوس

 

بحر فياض سرمدي است جواد(ع)

گل باغ محمدي است جواد(ع)

 

یا جواد الائمه (ع)

تصویری از گل

 

ولى خدا یا جواد الائمه محیط سخا، یا جوادالائمه
چه گویم به وصفت كه فرموده آن را به قرآن خدا، یا جوادالائمه
به كشتى ایمان در امواج طوفان تویى ناخدا، یا جوادالائمه
چه در هفت گردون، چه در هشت جنت تویى مقتدا، یا جوادالائمه
سماواتیان راست مدح تو، بر لب به صبح و مساء، یا جوادالائمه
بود نقش خاك ره كاظمینت رخ اولیاء، یا جواد الائمه
ز شاهیست عارم كه در آستانت گدایم گدا، یا جوادالائمه
بود بى ولاى تو طاعات عالم سراسر هبا، یا جواد الائمه
اگر بود واقف ز علمى كه داده تو را كبریا، یا جوادالائمه
نه بگشودى اندر برت پور اكثم لب خویش را، یا جوادالائمه
گرم سر جدا گردد از تن، نگردد دل از تو جدا، یا جوادالائمه
به غیر از خدا هر كه گوید ثنایت بود نارسا یا جوادالائمه
خدا داد پاسخ به هر بینوا كو تو را زد صدا، یا جوادالائمه
به بازار محشر ولاى تو آدم به روز جزا، یا جوادالائمه
ثناى تو گویم عصا از تو جویم به هر دو سرا، یا جوادالائمه
رهایى به مهر تو خواهم كه گشتم اسیر هوا، یا جواد الائمه
خوش آن ملتجى را كه در آستانت كند التجاء، یا جوادالائمه
جوادى، جوادى، گدایم، گدایم عطا كن، عطا یا جوادالائمه
بخوان جانب كاظمینم وز آنجا ببر كربلا، یا جوادالائمه
بمانم، بمیرم سپس زنده گردم به مهر شما، یا جوادالائمه
به جان پیمبر به زهراى اطهر به بابت رضا یا جوادالائمه
مرا تا ابد از صف دوستانت مگردان جدا، یا جوادالائمه
تهى دستم و هستیم هست، تنها گناه و رجا، یا جوادالائمه
قدم گشته خم، پا فرو مانده در گِل ز بار خطا، یا جوادالائمه

 

 
ادامه نوشته

شهید مظلوم دکتر بهشتی

بهشتی سید مظلوم امت      بسوزیم در عزایت ، مصیبت وا مصیبت

 بهشتی سید مظلوم امت  ،جگر سوز است عزایت ، مصیبت وا مصیبت

زهجرانت در این سال شهادت       بسوزیم تا قیامت          مصیبت وا مصیبت

تصویر: آخرین نماز شهید بهشتی و یارانش
  
بهشتی عزیز مظلوم زیست ومظلوم شهید شد وخار چشم دشمنان بود

 
اگر از گناه مطهري، رجايي هست كه بهشتي شوي؛

اگر باهنر شهادت آشنايي، مفتح درهاي بهشت خواهي شد؛

اگر با همت تقوي پيشه كني،واز دستغیب مدد جویی
 
 صياد دلها مي گردي.
 
آری بهشتی عزیز یک امت بود
 
همزمان باهفتم تیرماه یاد وخاطره ی شهدای عزیز حزب جمهوری
 
 وسیدالشهدای ایران اسلامی (شهید مظلوم دکتر بهشتی )
 
گرامی باد.
 
 

ویژه شهادت امام هادی(ع)

..

 منبع فياض نور حق

سلام خدا بر تو ای دهمین پیشوای معصوم! سلام بردرخشندگی کوکب نورانی ات که خورشید را شرمگین تابش کرد و چشمه های آفرینش را لبریز جوشش. در این روز غم بار و مصیبت زده، آتش سوگمان را مهار کن و دست مهربان و غریب نوازت را بر صفحه دل هامان بکش.


  شهادت امام هادی ع

 

امام ابوالحسن علي النقي هادي عليه السلام ملقب به امام " هادي"، دهمين پيشواي شيعيان در نيمه ذيحجه سال 212 هجري در اطراف مدينه در محلي به نام " صريا" متولد گشت.  آن حضرت و فرزند گرامي ايشان امام حسن عليهما السلام به عسكريين شهرت يافتند، زيرا خلفاي بني عباس آنها را از سال 233 به سامرا ( عسكر) برده و تا آخر عمر پر بركتشان در آنجا، آنها را تحت نظر قرار دادند. امام هادي عليه السلام به لقبهاي ديگري مانند: نقي، عالم، فقيه، امين و طيب شهرت داشت و كنيه مبارك ايشان ابوالحسن است. از آنجا كه كنيه امام موسي كاظم و امام رضا عليهما السلام نيز ابوالحسن بود، لذا براي اجتناب از اشتباه، ابوالحسن اول به امام كاظم عليه السلام، ابوالحسن ثاني به امام رضا عليه السلام و ابوالحسن ثالث به حضرت هادي عليه السلام اختصاص يافته است.

پدر بزرگوارش امام جواد (ع) و مادرش بانوي گرامي سمانه است كه بانويی با فضيلت و با تقوا بود. امام هادي (ع) در سن 6 يا 8 سالگي يعني در سال 220 هجري، پس از شهادت امام جواد (ع) به امامت رسيد. مدت 33 ساله امامت امام هادي (ع) با خلفاي معتصم، واثق، توكل، منتصر، مستعن و معتز معاصر بود.
عظمت شخصيت امام هادي (ع) به قدري زياد است كه دوست و دشمن را به اعتراف واداشته است. قسمتي از اين اعترافات مبني بر شخصيت آن امام به لحاظ اخلاقي و بخشي ديگر ناشي از ابعاد علمي آن حضرت و شمه اي، نتيجه كراماتي است كه از آن بزرگوار صادر شده است.

ابن صباغ مالكي در كتابي موسوم به فصول المهمه خطوط واضحي از سيماي تابناك فضايل و ويژگي هاي اخلاقي امام هادي (ع) قهرمان شكست ناپذير عصر متوكل عباسي را ترسيم مي كند!

«فضل و دانش امام دهم شيعيان بر اوج قلل بلند پايه عالم بشريت نقش بسته بود و رشته هاي مشعشع آن بر اختران آسمان سر مي ساييد. نيكي ها و اخلاق پسنديده او را نمي توان در شمار عدد ذكر نمود. اما مي شود به افتخارآميزترين آنها كه موجب حيرت است بسنده كرد. او جميع صفات نيك و مفاخر معنوي را يک جا در وجود داشت. ابعاد وسيع و منبع فياض حكمت و دانش او بر لوح سرشتش ثبت شده و بدين سبب او از ناشايسته ها و آلايش ها به دور و بركنار است.»

امام هادي (ع) داراي نفس زكيه و عزمي راسخ و همتي عالي بود كه هرگز احدي از مردم را نمي توان در مقايسه با او همتا و همسان دانست.

ابن شهر آشوب از رجال حديث نقل مي كند كه او نيك سرشت ترين و پاك ترين روش را در ميان جامعه دارا بود، راستگوترين افراد جامعه محسوب مي شد، به هنگام سكوت، شكوه هيبت و تشعشع وقار، چهره او را دربرمي گرفت و چون لب به سخن مي گشود، گزيده و نغز مي گفت به طوري كه شعاع كلامش روح آدميان را سحر مي كرد.

در وجود مقدس امام هادي (ع) ويژگي هاي اخلاقي پسنديده مي درخشيد. امامت، كمال و دانش و فضيلت و سرشت و اخلاق نيك از فرازهاي اخلاقي اين امام همام است.

خداوند به قدرت بي منتها و دانش وسيع خود، گنجينه هايي از دانش خود را بر خاندان رسالت افاضه و موهبت فرموده و ايشان را به زيور دانش آراسته است، اين گنجينه ها، مجموعه اسرار علوم و معارف است كه خداوند آن را دراختيار امامان شيعه كه راهبران حقيقي بشر هستند، قرار داده است.

 

السلام عليک يا ولی الصالحين السلام عليک يا ابوالحسن علي النقي الهادي
 

imam hadi

 

مرقد مطهر پيشوای دهم- عراق/ سامراء

   زيارت حضرت امام علی بن النقی (ع)      

امام هادي (ع) كه در زمره امامان شيعه و از خاندان رسالت است، نيز از ويژگي دانشي گسترده و جامع برخوردار است، طوري كه سمبل هاي دانش و فرهنگ وي، عقول را حيران و انديشه ها را به اعجاب واداشته است.

امام دهم همچون پدران و اجداد بزرگوار خود در علم و دانش سرآمد روزگار بود. درخشش او در مدت حياتش احترامي شگفت در قلوب همگان ايجاد كرده بود. نامه آن حضرت در رد پيروان معتقد به تفويض و جبريون و اثبات عدل و حد مابين جبر و تفويض، از فرازهاي شگفت آور دوره امامت، امام هادي محسوب مي شود و بسيار مورد تعمق و توجه مي باشد.

امام هادي (ع) در اين نامه، نظريه پيروان هر دو عقيده را با منطقي ترين اصول مردود اعلام كرده و اسراري از علوم و حقايق آن را پاسخ فرموده است.

با توجه به اينكه خداوند داراي عدل و انصاف و حكمت بالغه است، پس اوست كه مي تواند هركس را بخواهد از ميان بندگان خود براي ارسال پيامش و تبليغ رسالتش و اتمام حجت بر بنده هايش برگزيند. گوشه اي ديگر از درياي بيكران دانش امام هادي (ع) در تاريخ خطيب بغدادي تجلي دارد. او به شهادت خود دانش امام را متذكر شده و در مقام اثبات آن مي گويد:

روزي يحيي بن اكثم در مجلس واثق خليفه عباسي كه جمعي از علماء و فقها حضور داشتند، سؤال كرد كه چه كسي سر حضرت آدم (ع) را هنگامي كه حج به جا آورد، تراشيد؟

تمام حضار در پاسخ آن عاجز ماندند، واثق گفت: هم اكنون من كسي كه جواب اين سؤال را بدهد حاضر  مي كنم، سپس شخصي را بدنبال حضرت هادي (ع) فرستاد و وي را به دربار خليفه دعوت كرد. امام نيز دعوت را پذيرفت و براي اظهار و بيان حقيقت به دربار واثق رفت. خليفه پرسيد: اي ابوالحسن به ما بگو چه كسي سر حضرت آدم را هنگام حج تراشيد؟ امام فرمود: اي واثق ترا به خدا سوگند مي دهم كه ما را از بيان و جواب آن معاف كني، خليفه گفت: ترا سوگند مي دهم كه جواب را بفرمايي!

امام فرمود: اكنون كه قبول نمي كني، پس مي گويم. پدرم مرا از جدم خبر داد و جدم از جدش كه رسول خدا باشد، اطلاع داد كه فرمود: براي تراشيدن سر آدم جبرئيل مأمور شد ياقوتي از بهشت آورد و به سر آدم كشيد تا موهاي سرش بريزد.

در مورد جاذبه اجتماعي و نفوذ سياسي امام هادي (ع) فقط مي توان همين را گفت كه يكي از تجليات و تشعشعات پرشكوه خداوند و تابش منبع فياض نور حق در وجود امام هادي (ع) متجلي و منعكس شده و از وجود حضرت نيز مانند آينه اي كه انوار گوناگون را در خود انعكاس مي دهد، ساطع بوده است. كسي را در عصر پيشواي دهم، توان نگاهي ممتد و حتي لحظه اي كوتاه به چهره او نبود. به محض نظر به رخسار پرفروغش آثار ضعف و سستي و ترس بر قلب ها سايه مي افكند. در كتاب هاي تاريخي آمده است كه حضور امام در هر مجلسي مورد تجليل و احترام عميق بود و خواسته و ناخواسته اطرافيان را تحت تأثير و نفوذ قرار مي داد و همنشينان وي همواره آرزوي مجالست و مراودت او را در سر داشتند.

 با آنكه متوكل بارها در صدد بود تا به بهانه قيام مسلحانه امام دهم را از ميان بردارد، ولى هيچ گاه به اين بهانه دست نيافت. با اين حال، نتوانست حيات شريف آن حضرت را كه مانع خودكامگیهاى او به عنوان محور تفكر اسلامى بود و همچون مركزى كه شيعيان بر گرد آن پروانه ‏وار می چرخيدند، تحمل كند، لذا ايشان را بنا به روايتى، در تاريخ سوم رجب سال 245هجرى به شهادت رساند.

امام دهم در حالى كه هشت سال و پنج ماه از عمر شريفشان می گذشت، به مقام امامت نايل شدند و پس از سى و سه سال به شهادت رسيدند و در سامرا دفن شدند (صلوات الله وسلامه عليه وعلى آبائه وأبنائه الطاهرين).

 از بيانات گهربار آن حضرت است كه فرموده اند:

(الحكمة لا تنجع في الطبائع الفاسدة): حكمت در نهاد فاسد تأثير نمی كند.

 در خاتمه بايد متذكر شويم كه امام هادي (ع) اصحاب فراواني دارند كه بسياري از آنها فخر شيعه هستند و از جمله‌ آنها حضرت عبدالعظيم حسني است كه در شهر ري مدفون است. او از اعاظم روات است و حضرت هادي به او خيلي احترام مي گذاردند. او كسي است كه ايمان را خدمت حضرت هادي به اين صورت عرضه داشت:

»خدا يکي است و شبيه براي او فرض نمي شود، جسم نيست بلكه خالق جسم است. همه چيز را خلق نموده است و همه چيز به دست او است و او مالك آنها است. محمد صلي الله عليه و آله پيامبر است و او آخر پيامبران است كه پيامبري بعد از او نخواهد آمد و دين او پايان همه اديان است، اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب وصّي پيامبر است و بعد از اميرالمؤمنين، حسن و حسين و علي بن حسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمد بن علي و علي بن محمد و حسن بن علي و بعد از او فرزندش كه غايب مي شود و روزي ظاهر مي شود و جهان را انبوه از عدل مي كند بعد از آنكه ظلم انبوه باشد.« عبدالعظيم گفت: »اقرار دارم و مي گويم دوست شما دوست خدا و دشمن شما دشمن خدا است. اطاعت شما اطاعت خدا و مخالفت شما مخالفت خدا است. به معراج و سؤال در قبر و بهشت و جهنم و صراط و ميزان اعتقاد دارم و همه آنها حق است و مي دانم كه قيامت آمدني است. و بر واجبات الهي كه نماز، روزه، زكات، حج، جهاد، امر به معروف و نهي از منكر است اقرار دارم.« حضرت فرمودند: »اي ابوالقاسم اين دين پسنديده است، خداوند را بر آن ثابت بدارد.«

عبدالعظيم رحمه الله دين اعتقادي را عرضه داشت زيرا تنها اعتقاد نمي تواند موجب نجات باشد. ديني موجب نجات است كه توأم با عمل باشد. از اين جهت حضرت هادي (ع) ايمان را چنين فرموده اند. ابودعامه مي گويد: به عيادت حضرت هادي رفتم آن بزرگوار فرمودند: چون به عيادت من آمدي بر من حقي پيدا كرده اي، براي اداي حقت روايتي از پدرم كه از پدرانش و از اميرالمؤمنين و او از رسول اكرم عليه السلام نقل كرده است مي گويم:

قال رسول الله الايمان ما وقّدته القلوب وصدقته الاعمال.

ايمان چيزي است كه در دل جايگزين شده است و اعمال، گفتار و كردار آن را تصديق مي كند.

از اين جهت در قرآن شريف و روايات اهل بيت فراوان ديده مي شود كه از افرادي كه مرد عمل نيستند سلب ايمان شده است. 

 

 
ادامه نوشته

لیلــۀ الرغائب

امشب شب ليله الرغائب               پس بهر وجود يار غـائب

صدبار صدا بزن خــــــدا را              امشب بگشا دردعــا را

    ياران عزيــــز را به يـــاد آر،        ياران شكسته قلب و بيمار

شب تا به سحر خدا خدا كن،       يادت نرود مرا دعــــا كن

 

فضيلت و اعمال ليله الرغائب:

 شب جمعه اول ماه رجب را ليله الرغايب گويند و از براي آن عملي از حضرت رسول(ص) با فضيلت بسيار واردشده كه سيدبن طاووس در كتاب اقبال و علامه مجلسي در اجازه نبي زهره آن را نقل كرده اند.

معناشناسي ليله الرغائب


در فرهنگ قرآني اسلامي، براي برخي از زمان ها و مكان ها اقتدار و خصوصيات ويژه اي گفته شده است. از اين رو برخي از سرزمين ها چون بيت المقدس و مكه جايگاه قداست معنوي خاصي دارند و اعمال در آن مكانها از پاداش و ارزش ويژه اي برخوردار مي باشد. برخي از زمان ها نيز چون سحرگاهان و فجر و ليله القدر از چنين ويژگي هاي خاص بهره مند هستند و خداوند در آيات و حتي سوره هايي به ارزش و جايگاه ويژه آنها اشاره كرده است و درباره شب قدر آن را برابر با هزار ماه كه به اندازه عمر آدمي است دانسته است.
اين ويژگي را مي توان درباره برخي از ماهها چون ماه رمضان و يا ماه رجب برشمرد كه از ويژگي هاي انحصاري برخوردار مي باشند. از جمله ويژگي هاي انحصاري ماه رجب، ليله الرغائب است.
كلمه «رغائب» جمع «رغيبه» به معناي چيزي كه مورد رغبت و ميل است و نيز به معناي عطا و بخشش فراوان مي باشد. بنابراين معناي اول «ليله الرغائب» يعني شبي كه ميل و توجه به عبادت و بندگي در آن فراوان است و بندگان خوب و شايسته خداوند دراين شب تمايل زيادي به رفتن به درخانه خداوند و ارتباط و انس با معبود خويش دارند.
بنابر معناي دوم، «ليله الرغائب» يعني شبي كه در آن عطاء و بخشش خداوند فراوان است و بندگان مخلص خداوند با روآوردن به بارگاه قدس ربوبي و خاكساري در برابر عظمت حق شايسته دريافت انعام و عطا و بخشش بي كرانه حق مي گردند.
عظمت و ارزش ليله الرغائب
درباره فضيلت و ارزش و عظمت آن مي توان دو جهت زير را بيان كرد: 1- از اين جهت كه اصولا شب جمعه، خود داراي ويژگي و ارزش خاصي است و اعمال عبادي فراواني در آن وارد شده و زمان عبادت و مناجات و عرض حاجات با قاضي الحاجات است.
2- ماه رجب اولين ماه از ماههاي حرام (ماه هاي حرام عبارتند از: رجب، ذي القعده، ذي الحجه، محرم) و ماه خدا و هنگام عبادت و دعا و استغفار است و رحمت الهي در اين ماه در حال ريزش و نزول است، به همين جهت اين ماه را رجب الاصب گويند، چون «صب» به معناي ريختن است. پس ليله الرغائب، شرافت و ارزش شب جمعه و ماه رجب هردو را درخود جمع نموده و ارزشي دوچندان دارد.
شيخ المحدثين عباس قمي در كتاب شريف مفاتيح الجنان درباره اين شب مي نويسد: بدان كه شب جمعه اول ماه رجب را ليله الرغايب گويند و از براي آن عملي از حضرت رسول(ص) با فضيلت بسيار واردشده كه سيدبن طاووس در كتاب اقبال و علامه مجلسي در اجازه نبي زهره آن را نقل كرده اند.
ازجمله فضيلت هايي كه براي آن برشمرده اند اينكه به سبب شرافت اين شب گناهان بسيار از كساني كه اعمال خاصي را انجام دهند آمرزيده مي شود.
از جمله اعمال اين شب نمازي است كه اگر شخص آن را به جا آورد، پس از مرگ هنگامي كه در قبر گذاشته شود خداوند تبارك و تعالي ثواب نمازش را به سوي او به بهترين صورت مي فرستد تا همدم او شود و او را از تنهايي بيرون آورد.
اين شخص با روي گشاده و درخشان و زباني شيوا و فصيح به او مي گويد: اي حبيب و دوست من! بشارت باد تو را كه از هر شدت و سختي نجات يافتي.
ميت مي پرسد: تو كيستي؟ بخدا سوگند كه من چهره اي بهتر از روي تو نديده ام و كلامي شيرين تر از كلام تو نشنيده ام و بويي بهتر از بوي تو نبوئيده ام.
آن شخص مي گويد: من ثواب آن نمازم كه در فلان شب از فلان ماه از فلان سال به جا آوردي. امشب نزد تو آمده ام تا حق تو را ادا كنم ومونس تنهايي تو باشم و وحشت را از تو بردارم و چون در صور رستاخيز دميده مي شود من درعرصه قيامت، سايه بر سر تو خواهم افكند. پس خوشحال باش كه هرگز خير از تو معدوم نخواهدشد.
آن گاه شيخ عباس قمي درباره چگونه اعمال اين شب مي نويسد: كيفيت آن چنان است كه روز پنجشنبه اول ماه رجب را روزه مي داري و چون شب جمعه داخل شود مابين نماز مغرب و عشا دوازده ركعت نماز مي گذاري كه هر دو ركعت را با يك سلام تمام مي كني. در هر ركعت از آن نماز يكمرتبه «حمد» و سه مرتبه «اناانزلناه» و دوازده مرتبه
«قل هوالله احد» مي خواني و چون از نماز دو ركعتي فارغ شدي، هفتاد مرتبه «اللهم صلي علي محمدالنبي الامي و علي اله» مي گويي و سپس به سجده مي روي و هفتاد مرتبه «سبوح قدوس رب الملائكه و الروح» مي گويي. پس از آن، سر از سجده برمي داري و هفتاد مرتبه «رب اغفر و ارحم و تجاوز عما تعلم انك انت العلي الاعظم» مي گويي. پس از آن نيز دوباره به سجده مي روي و هفتاد مرتبه «سبوح قدوس رب الملائكه و الروح» مي گويي. آن گاه حاجت خود را مي طلبي كه برآورده خواهد شد. (مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمي با تصرف و تخليص)
سخن صاحب المراقبات :

عارف كامل و استاد و اصل مرحوم ميرزا جواد ملكي تبريزي در اين باره در كتاب المراقبات خويش مي نويسد: اولين شب جمعه ماه رجب را ليله الرغائب نامند. در اين شب فرشتگان بر زمين نزول مي كنند.
اگر شب اول ماه رجب مصادف با شب جمعه بود، سزاوار است عمل «ليله الرغائب» را نيز انجام دهد.
از پيامبر اكرم(ص) روايت شده است كه فرمودند: از اولين شب جمعه د رماه رجب غافل نشويد؛ زيرا شبي است كه فرشتگان آن را «ليله الرغائب» مي نامند. اين نامگذاري به اين جهت است كه هنگامي كه مقداري از شب گذشت، هيچ فرشته اي در آسمان ها و زمين نمي ماند مگر اين كه در كعبه و اطراف آن جمع مي شوند.
آن گاه خداوند مي فرمايد: اي فرشتگانم! هرچه مي خواهيد از من درخواست كنيد.
فرشتگان عرض مي كنند: حاجت ما اين است كه از روزه داران رجب درگذري.
خداوند مي فرمايد: اين كار را انجام دادم.
عارف كامل، ملكي درباره اعمال اين شب مي نويسد: بهتر است كسي كه اين حديث را مي شنود، در اين شب، زياد بر فرشتگان صلوات فرستاده تا تكليفي را كه آيه تحيت (سوره نساء آيه 68) براي صلوات فرستادن به عهده ما گذاشته به اندازه توانايي انجام داده باشد. وي آنگاه به نقل از رسول خدا(ص) نمازي را كه در بالا شرح آن گذشت نقل مي كند .
استاد ملكي تبريزي اين پرسش را مطرح مي كند كه: ظاهر روايت اين است كه «ليله الرغائب» اولين شب جمعه ماه رجب است؛ و اگر اعمالي كه در اين روايت ذكر شده از اعمال اين شب بوده و شب جمعه اول ماه، مصادف با اول ماه شد، چگونه مي توان اين عمل را به جا آورد؟
وي پاسخ مي دهد از آن جايي كه پنج شنبه قبل از جمعه اول، جزء ماه رجب نيست؛ بايد در پاسخ بگوييم كه اگر بخواهيم به ظاهر روايت عمل كنيم، اين اعمال درصورتي است كه شب اول ماه شب جمعه نباشد؛ و اگر شب جمعه بود، شب جمعه دوم، اين اعمال انجام مي شود؛ گرچه ليله الرغائب نباشد. چون در روايت تصريح نشده كه اين اعمال حتماً بايد در ليله الرغائب باشد. ولي راه دوم و سومي هم هست كه صحيح تر به نظر مي رسد. راه دوم اين است كه اين اعمال را بدون روزه انجام دهيم و راه سوم اين است كه روزه را هم بگيريم گرچه روزه در رجب نباشد. (كتاب المر اقبات/ مرحوم آيت الله حاج ميرزا جواد مالكي تبريزي(ره) )اجمالاً آنكه ليله الرغائب، اولين شب جمعه ماه رجب است كه براي آن اعمال و فضايل بسياري نقل كرده اند كه از آن جمله مي توان به روزه پنجشنبه و استغفار زياد در آن شب اشاره كرد. كسي كه مي خواهد به ثواب و پاداش اعمال اين شب برسد مي بايست به اعمال آن اهتمام جدي بورزد.

 التماس دعا

 

ولادت باسعادت باقر العلوم (ع)

img/daneshnameh_up/8/89/imam_baqer_01.jpg 

احادیث امام باقر(ع)  :

1- نافرجام و خوش انجام

«فَلَرُبَّ حَریص عَلى أَمْر مِنْ أُمُورِ الدُّنْیا قَدْ نالَهُ، فَلَمّا نالَهُ کانَ عَلَیْهِ وَبالاً وَشَقِىَ بِهِ وَلَرُبَّ کارِه لاَِمْر مِنْأُمُورِالاْخِرَةِ قَدْنالَهُ فَسَعِدَبِهِ.»:
چه بسا حریصى بر امرى از امور دنیا دست یافته و چون بدان رسیده باعث نافرجامى و بدبختى او گردیده است، و چه بسا کسى که براى امرى از امور آخرت کراهت داشته و بدان رسیده، ولى به وسیله آن سعادتمند گردیده است.
2- بهترین فضیلت و برترین جهاد
«لا فَضیلَةَ کَالْجِهادِ، وَ لا جِهادَ کَمُجاهَدَةِ الْهَوى.»:
فضیلتى چون جهاد نیست، و جهادى چون مبارزه با هواى نفس نیست.
3- استقامت بزرگ
«أُوصیکَ بِخَمْس: إِنْ ظُلِمْتَ فَلا تَظْلِمْ وَ إِنْ خانُوکَ فَلا تَخُنْ، وَ إِنْ کُذِّبْتَ فَلا تَغْضَبْ، وَ إِنْ مُدِحْتَ فَلا تَفْرَحْ وَ إِنْ ذُمِمْتَ فَلا تَجْزَعْ.»:
تو را به پنج چیز سفارش مى کنم:1ـ اگر مورد ستم واقع شدى ستم مکن،2ـ اگر به تو خیانت کردند، خیانت مکن،3ـ اگر تکذیبت کردند، خشمگین مشو،4ـ اگر مدحت کنند، شاد مشو،5ـ و اگر نکوهشت کنند بیتابى مکن.
4- پذیرش سخن پاک
«خُذُوا الْکَلِمَةَ الطَّیِّبَةَ مِمَّنْ قالَها وَ إِنْ لَمْ یَعْمَلْ بِها.»:
سخن طیّب و پاکیزه را از هر که گفت بگیرید، اگرچه او خود، بدان عمل نکند.
5- زیبایى حلمِ با علم
«ماشیبَ شَىْءٌ بِشَىْء أَحْسَنَ مِنْ حِلْم بِعِلْم.»:
چیزى با چیزى نیامیزد که بهتر از حلم با علم باشد.
6- کمالِ جامع انسانى
«أَلْکَمالُ کُلُّ الْکَمالِ أَلتَّفَقُهُ فِى الدّینِ وَ الصَّبْرُ عَلَى النّائِبَةِ وَ تَقْدیرُ الْمَعیشَةِ.»:
همه کمال در سه چیز است: 1ـ فهم عمیق در دین، 2ـ صبر بر مصیبت و ناگوارى، 3ـ و اندازه گیرى خرج زندگانى.
7- سه خصلت نیکو
«ثَلاثَةٌ مِنْ مَکارِمِ الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ: أَنْ تَعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَکَ، وَ تَصِلَ مَنْ قَطَعَکَ، وَ تَحْلُمَ إِذا جُهِلَ عَلَیْکَ.»:
سه چیز از مکارم دنیا و آخرت است:1ـ گذشت کنى از کسى که به تو ستم کرده است،2ـ بپیوندى به کسى که از تو بریده است،3ـ و بردبارى ورزى در وقتى که با تو به نادانى برخورد شود.
8- اصرار در دعا
«إِنَّ اللّهَ کَرِهَ إِلْحاحَ النّاسِ بَعْضِهِمْ عَلى بَعْض فِى الْمَسْأَلَةِ وَ أَحَبَّ ذلِکَ لِنَفْسِهِ، إِنَّ اللّهَ جَلَّ ذِکْرُهُ یُحِبُّ أَنْ یُسْأَلَ وَ یُطْلَبَ ما عِنْدَهُ.»:
خدا را بد آید که مردم در خواهش از یکدیگر اصرار ورزند، ولى اصرار را در سؤال از خودش دوست دارد، همانا خداوند ـ که یادش بزرگ است ـ دوست دارد که از او سؤال شود و آنچه نزد اوست طلب گردد.
9- فضیلت عالم بر عابد
«عالِمٌ یُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعینَ أَلْفَ عابِد.»:
دانشمندى که از علمش استفاده شود، از هفتاد هزار عابد بهتر است.
10- دو خصلت عالم
«لا یَکُونُ الْعَبْدُ عالِمًا حَتّى لا یَکُونَ حاسِدًا لِمَنْ فَوْقَهُ وَ لا مُحَقِّرًا لِمَنْ دُونَهُ.»:
هیچ بنده اى عالم نباشد تا این که به بالا دست خود حسد نبرد و زیر دست خود را خوار نشمارد.
11- سه پاداش
«مَنْ صَدَقَ لِسانُهُ زَکا عَمَلُهُ، وَ مَنْ حَسُنَتْ نِیَّتُهُ زیدَ فى رِزْقِهِ، وَ مَنْ حَسُنَ بِرُّهُ بِأَهْلِهِ زیدَ فى عُمْرِهِ.»:
هر که زبانش راست است کردارش پاک است،و هر که خوش نیّت است روزىاش فزون است، و هر که با اهلش نیکى مى کند به عمرش افزوده شود.
12- پرهیز از کسالت
«إِیّاکَ وَ الْکَسَلَ وَ الضَّجْرَ فَإِنَّهُما مِفْتاحُ کُلِّ شَرٍّ، مَنْ کَسِلَ لَمْ یُؤَدِّ حَقًّا وَ مَنْ ضَجِرَ لَمْ یَصْبِرْ عَلى حَقٍّ.»:
از کسالت و تنگدلى بپرهیز که این دو کلید هر بدى باشند، هر که کسالت ورزد حقّى را نپردازد، و هر که تنگدل شود بر حقّ شکیبا نَبُوَد.
13- بدترین حسرت در روز قیامت
«إِنَّ أَشَدَّ النّاسِ حَسْرَةً یَوْمَ الْقِیمَةِ عَبْدٌ وَصَفَ عَدْلاً ثُمَّ خالَفَهُ إِلى غَیْرِهِ.»:
پر حسرتترین مردم در روز قیامت، بنده اى است که عدلى را وصف کند و خودش خلاف آن را عمل کند.
14- نتایج صله رحم
«صِلَةُ الاَْرْحامِ تُزَکِّى الاَْعْمالَ وَ تُنْمِى الاَْمْوالَ وَ تَدْفَعُ الْبَلْوى وَ تُیَسِّرُ الْحِسابَ وَ تُنْسِىءُ فِى الاَْجَلِ.»:
صله ارحام، اعمال را پاکیزه گرداند و اموال را بیفزاید و بلا را بگرداند و حساب را آسان کند و اجل را به تأخیر اندازد.
15- نیکو گفتارى با دیگران
«قُولُوا لِلنّاسِ أَحْسَنَ ما تُحِبُّونَ أَنْ یُقالَ لَکُمْ.»
به مردم بگویید بهتر از آن چیزى که خواهید به شما بگویند.
16- هدیّه الهى
«إِنَّ اللّهَ یَتَعَهَّدُ عَبْدَهُ الْمُؤْمِنَ بِالْبَلاءِ کَما یَتَعَهَّدُ الْغائِبُ أَهْلَهُ بِالْهَدِیَّةِ وَ یَحْمیهِ عَنِ الدُّنْیا کَما یَحْمِى الطَّبیبُ الْمَریضَ.»:
همانا خداوند بنده مؤمنش را با بلا مورد لطف قرار دهد، چنان که سفر کرده اى براى خانواده خود هدیّه بفرستد، و او را از دنیا پرهیز دهد، چنان که طبیب مریض را پرهیز دهد.
17- راستگویى و اداى امانت
«عَلَیْکُمْ بِالْوَرَعِ وَ الاِْجْتَهادِ وَ صِدْقِ الْحَدیثِ وَ أَداءِ الاَْمانَةِ إِلى مَنِ ائْتَمَنَکُمْ عَلَیْها بَرًّا کانَ أَوْ فاجِرًا، فَلَوْ أَنَّ قاتِلَ عَلِىِّ بْنِ أَبى طالِب عَلَیْهِ السَّلامُ إِئْتَمَنَنى عَلى أَمانَة لاََدَّیْتُها إِلَیْهِ.»:
بر شما باد پارسایى و کوشش و راستگویى و پرداخت امانت به کسى که شما را امین بر آن دانسته، نیک باشد یابد. و اگر قاتل على بن ابیطالب(علیه السلام) به من امانتى سپرد، هر آینه آن را به او برخواهم گرداند.
18- تعریف غیبت و بهتان
«مِنَ الْغیبَةِ أَنْ تَقُولَ فى أَخیکَ ما سَتَرَهُ اللّهُ عَلَیْهِ، وَ أَنَّ الْبُهْتانَ أَنْ تَقُولَ فى أَخیکَ ما لَیْسَ فیهِ.»:
غیبت آن است که درباره برادرت چیزى را بگویى که خداوند بر او پوشیده و مستور داشته است. و بهتان آن است که عیبى را که در برادرت نیست به او ببندى.
19- دشنام گو، مبغوض خداست
«إِنَّ اللّهَ یُبْغِضُ الْفاحِشَ المُتَفَحِّشَ.»:
خداوند، دشنام گوى بى آبرو را دشمن دارد.
20- نشانه هاى تواضع
«أَلتَّواضُعُ أَلرِّضا بِالَْمجْلِسِ دُونَ شَرَفِهِ، وَ أَنْ تُسَلِّمَ عَلى مَنْ لَقیتَ وَ أَنْ تَتْرُکَ الْمِراءَ وَ إِنْ کُنْتَ مُحِقًّا.»:
تواضع و فروتنى آن است که (آدمى) به نشستن در آنجا که فروتر از شأن اوست راضى باشد، و این که به هر کس رسیدى سلام کنى، و جدال را وانهى گرچه بر حقّ باشى.
21- پاکدامنى، بهترین عبادت
«أَفْضَلُ الْعِبادَةِ عِفَّةُ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ.»:
بالاترین عبادت، عفّت شکم و شهوت است.
22- نشانه شیعه واقعى
«ما شیعَتُنا إِلاّ مَنِ اتَّقَى اللّهَ وَ أَطاعَهُ.»:
شیعه ما نیست، مگر آن که تقواى الهى داشته باشد و خدا را فرمان بَرَد.

 

چمران (مرد بی ادعا)

بی هیاهوی سیاسی می توان خدمت نمود

عارفی شوریده چمرانم مرا باور کنید

بسم الله الرحمن الرحیم

من‏المؤمنین‏رجال‏صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی‏نحبه و منهم من ینتظر و مابدلوا تبدیلا.

«قرآن کریم- الاحزاب آیه23»

31 خرداد ماه سالروز شهادت بزرگمرد تاریخ انقلاب اسلامی شهید مصطفی چمران است. دکتر چمران در تاریخ انقلاب اسلامی به عنوان الگو و نمونه ایمان و اعتقاد واقعی، پاکی نفس، فداکاری و مظلومیت شناخته می شود و به حق هم شایسته این القاب است.

شناخت شخصیت بزرگ دکتر چمران در قالب الفاظ و عبارات نمی گنجد همچنان که بحث و بررسی و تحقیق بر افکار این بزرگ مرد نیز تنها خوشه چینی از درخت تنومند اعتقاد و علم و دانش اوست.

ابعاد مختلف شخصیتی دکتر چمران که به تعبیری تلاقی سردی و گرمی، آب و آتش، و اشک و آهن است حاصل جمعی از اضداد را تشکیل داده است. مهر و محبت او با دوستان و عزیزان و یتیمان در کنار روحیه سر سخت و دشمن شکن و هراس انگیز وی در دل دشمنان دین و میهن، اشک و آه و عرفان وی در کنار منطق و علم و دانش بشری همه و همه نشان از خود سازی و خود شناسی والای این بزرگمرد تاریخ است.

در طول تاریخ این مملکت انسان های کمی با مشخصات شهید چمران یافت میشود، اما چرا علی رغم گمنامی و ناشناخته بودن این شهید نام او همواره به نحوی دلنشین است انگار که همه او را می شناسند؟

امام خمینی در پیام خود به مناسبت شهادت این مرد بزرگ می فرماید:

چمران عزیز با عقیده پاک خالص غیروابسته به دستجات و گروه‏های سیاسی، و عقیده به هدف بزرگ الهی، جهاد را در راه آن از آغاز زندگی شروع و به آن ختم کرد. او در حیات، با نور معرفت و پیوستگی به خدا قدم نهاد و در راه آن به جهاد برخاست و جان خود را نثار کرد. او با سرافرازی زیست، و با سرافرازی شهید شد و به حق رسید.

امام خمینی هنرمندی شهید چمران را در پاکی نفس او از هواهای نفسانی و شهرت پرستی و قدرت طلبی می داند و می فرماید:

هنر آن است که بی‏هیاهوهای سیاسی، و «خودنمایی»های شیطانی، برای خدا به جهاد برخیزد و خود را فدای هدف کند نه هوی، و این هنر مردان خداست. او در پیشگاه خدای بزرگ با آبرو رفت. روانش شاد و یادش بخیر. و اما ما می‏توانیم چنین هنری داشته باشیم، با خداست که دستمان را بگیرد و از ظلمات جهالت و نفسانیت برهاند.

در واقع نقطه پرش شهید چمران از دنیای انسان زمینی به رشد و تعالی در محضر حضرت حق همین عدم وابستگی به نفسانیات و خود نمایی های شیطانی است که ممکن است گریبان گیر هرکسی که در مسند قدرت قرار می گیرد، شود و این رازی است که وی را از یک فیزیکدان برجسته به مبارزی بی ادعا در راه هدف متعالی خود که همانا کسب رضای الهی بود تبدیل نمود و نمونه این امر را در این سخن می توان به خوبی دید.

"خدایا از تو می خواهم که طبع ما را آنقدر بلند کنی که در برابر هیچ چیز جز خدا تسلیم نشویم. دنیا ما را نفریبد، خودخواهی ما را کور نکند. سیاهی گناه و فساد و تهمت و دروغ و غیبت، قلب های ما را تیره و تار ننماید. خدایا! به ما آنقدر ظرفیت ده که در برابر پیروزی ها سرمست و مغرور نشویم. خدایا به من آنقدر توان ده که کوچکی و بیچارگی خویش را فراموش نکنم و در برابرعظمت تو خود را نبینم."

افکار متعالی شهید مانع از غرق شدن وی در موضوعات و درگیریهای سطحی می گردید و همین امر باعث می شد وی همانطور که به عنوان یک نیروی ملی و مذهبی مورد تایید همه نیروهای سیاسی کشور قرار گیرد. او فارغ از نظرات دیگران در موافقت یا مخالفت با وی، آنچه را که مورد رضایت حق می دانست و بر اساس تکلیف، عقلانیت بر وی حکم می نمود به انجام می رساند و همین علت نیز مانع وابستگی او به احزاب و گروهها میشد.

 او خود سازنده فکر و اندیشه بود نه دنبال کننده دیگران و این توانایی را تنها به دلیل گسستن از دنیا و انسان ها و پیوستن به حق و حقیقت کسب نموده بود و در برابر احساس نیاز این چنین پاسخ می داد:

"من اینقدر احساس بی نیازی می کنم که در زیر شدیدترین حملات هم از کسی تقاضای کمک نمی کنم، حتی فریاد بر نمی آورم حتی آه نمی کشم در دنیای فقر آنقدر پیش می روم که به غنای مطلق برسم."

و این روح بزرگ انچنان وسعت می یابد که مستحق پرواز به سوی حق می گردد و به راستی چه پرگشودنی که با مرگ خود امواج خروشانی را در دل دوستان خود به وجود آورد که تا ابد در سینه ها منتقل خواهد شد. خدایش غریق رحمت کند.