
سروده آيتالله وحيد خراساني براي حضرت زهرا(س)
آيتالله وحيد خراساني در شعري به بيان اوصاف و ويژگيهاي شخصيتي حضرت زهرا(س) پرداخته است.به گزارش خبرگزاري فارس از قم، در سروده اين مرجع تقليد آمده است:
اى بلند اختر كه ناموس خداى اكبرى***عقلِ كل را دخترى و علمِ كل را همسرى
زينت عرش خدا پرورده دامان توست***يازده خورشيد چرخ معرفت را مادرى
آن كه بُد منت وجودش بر تمام ما سوى***گشت ممنون عطاى حق كه دادش كوثرى
تاج فرق عالم و آدم بود ختم رسل***بر سر آن سرور كون و مكان تو افسرى
از گلستان تو يك گُل خامس آل عباست***اى كه در آغوش خود خون خدا مىپرورى
مقتداى حضرت عيسى بود فرزند تو***آن چه در وصف تو گويم باز از آن برترى
در قيامت اولين و آخرين سرها به زير***تا تو با جاه و جلال حق، زمحشر بگذرى
بر بساط قرب بگذارد قدم چون مصطفى***تو بر او هستى مقدم ، گرچه او را دخترى
كهنه پيراهن چو بر سر افكنى در روز حشر***غرقه در خون خدا برپا نمايى محشرى
با چه ذنبى كشته شد مؤوده آل رسول***بود آيا اينچنين، أجرِ چنان پيغمبرى
قدر تو مجهول و مخفى قبر تو تا روز حشر***جز خدا در حق تو كس را نشايد داورى
٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫
شمع جمع آل طه بضعه خير الورى***دختر شمس الضحا و همسر بدر الدّجى
آفتاب برج عصمت گوهر درج شرف***ليلة القدر وجود و سرّ و ناموس خدا
آن كه بنشاندش به جاى خود امام الانبياء***وان كه بُد آمينِ او شرط دعاى مصطفى
مبدأ جسمش بُد از اثمار اشجار بهشت***منتهاى روح پاك او حريم كبريا
ز آدم و عيسى نبودش كفو و مانندى به دهر***شد در اوصاف كمال او هم تراز مرتضى
در مديحش عقل شد حيران و سرگردان چو ديد***هست مدّاحش خدا، وصف مقامش هل أتى
پا ورم كرد از نماز و دست و بازو از جهاد***سينه او شد سپر در راه حق روز بلا
رفت از دار فنا بشكسته دل آزرده تن***آن كه بُد آزردنش ايذاء ختم الانبياء
گفت حيدر در غروب آفتاب عمر او***تار شد دنيا و روشن شد به تو دار بقاء
* * ******************************************************
دختر خير الورى و همسر فخر بشر***علم مخزون، غيب مكنون در ضميرش مستتَر
ليلة القدر، نزول كل قرآن مبين***مطلع الفجر ظهور منجى دنيا و دين
آسمان يازده خورشيد تابان وجود***روشن از نور جمالش عالم غيب و شهود
شمع جمع اهل بيت و نور چشم مصطفى***مهجه قلبى كه آن دل بود قلب ماسوى
آيه تطهير وصف عصمت كبراى او***هل أتى تفسيرى از دنيا و از عقباى او
تا قيامت شد به او روشن چراغ عقل و دين***منتشر از او به دنيا نسل خير المرسلين
اندر آن روزى كه وا نفسا بگويند انبيا***شيعتى گويان بيايد او به درگاه خدا
مصحف او لوح محفوظ قضاء است و قدر***در حديث لوحِ او برنامه اثنى عشر
علم ما كان و يكون ثبت است اندر دفترش***نى سلونى گفته در عالم كسى جز همسرش
اوست مشكاة دو مصباحى كه شد عرش برين***زينت از آن دو، چراغ راه رب العالمين
ميوه باغ وجودش حلم و جود مجتبى است***حاصل آن عمر كوتاهش شهيد كربلا است
زينب آن اسطوره صبر و شجاعت دخترش***گوى سبقت برده در اسلام و ايمان مادرش
دامنش جان جهان و يك جهان جان پروريد***وه چه جانى كه خداوند جهان او را خريد
خون بهاى خون او شد ذات قدّوس خدا***گشت كشتى نجات خلق و مصباح الهدى
منقطع شد وحى بعد از رحلت خير الأنام***ليك جبريل امين بنمود در كويش مقام
بود امين وحى دائم در صعود و در نزول***تا گذارد مرحمى بر قلب مجروح بتول
دل شكسته بود و از هجر پدر بيمار بود***پشت و پهلو هم شكسته از در و ديوار بود
تسليت مىداد او را ذات پاك ذو الجلال***تا بكاهد زان غم و آن رنج و آن درد و ملال
عطر و بوى و رنگ و روى و خُلق و خَلق عقل كل***ساطع و لامع بُد از آن بضعه ختم رسل
زين سبب روح القدس شد در حريم او مقيم***تا در آن آئينه بيند صاحب خُلق عظيم
زين قفس چون مرغ روحش رو به رضوان پر كشيد***رفت جبريل امين و از مدينه دل بريد
مرتضى آن قطب عالم لنگر دنيا و دين***عرش علم و روح ايمان و اميرالمؤمنين
آنكه در تسليم و صبرش عقل شد مبهوت و مات***كرد در فقدان اين همسر تمناى ممات
بود زهرا ركن آن ركن زمين و آسمان***رفت و ويران شد سر و سامان آن شاه جهان
* * ***************************************************
صورتى كو خَلق و خُلق عقل كل را مىنمود***گشت پنهان نيمه شب در خاك غم، امّا كبود
ماهتاب آسمان عصمت و عفّت گرفت***كس نداند جز على آخر چه بگذشت و چه بود
* * ******************************************************
ديده عالم نديده زهرهاى مانند زهرا***دخترى مادر نزاده كو شود اُمّ ابيها
شد خدا راضى به آنچه فاطمه راضى به آن شد***متفق شد در رضا و در غضب با حق تعالى
در این پست نیز به مناسبت ایام فاطمیه در باره اشک مظلوم سخن می گوییم . اشک مظلومی که رحمت الهی را فرود می آورد .
روزى حضرت فاطمه (علیها السلام ) رو به حضرت على (علیه السلام ) نمود و گفت : اى اباالحسن ! من از پدرم شنیدم كه مى فرمود: اشك ، خشم خداوند را خاموش مى كند و قبر باغى از باغهاى بهشت نخواهد بود مگر هنگامى كه بنده از ترس خدا گریه كند و خداوند عزیز و جبار مى داند كه من با این اشكها از خوف خدا مى گریم .
حضرت على (علیه السلام ) گریست ، فاطمه (علیها السلام ) از اشكهاى آن حضرت گرفته و بر چهره خود كشیده و گفت : اى اباالحسن ! اگرغمگینى در بین امت گریه كند خداوند آن امت را مورد بخشایش خود قرار مى دهد. پسر عمو! تو غمگین و محزونى و من اشك چشم تو را به صورت مىكشم تا مشمول رحمت خدا شوم . (1)
بعد از وفات رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) و پیش آمدن مشكلات و مصیبتها بر اهل بیت پیامبر فاطمه زهراء (علیها السلام ) همواره شال عزابر سربسته بود. از نظر جسمى روز به روز به تحلیل مى رفت و از فراق پدر گریان و قلبش سوزان بود. ساعتى بیهوش مى شد و ساعتى به هوش مى آمد گریه هاى آن حضرت بر پدرش قطع نمى شد.
منزل زهراء (علیها السلام ) از دو طرف در داشت یكى داخل مسجد باز مى شد و دیگرى در كوچه مجاور باب جبرئیل ، مردى كه در مواقع نماز به مسجد مى آمدند از جلوى درب خانه فاطمه (علیها السلام ) عبور مى كردند و صداى ناله آن حضرت را مى شنیدند و با خود مى گفتند: مگر چه شده كه یگانه دختر پیامبر این قدر نالان است ؟ مگر چه ظلمى بر او روا داشتند؟! این موضوع بر سران حكومت گران آمد. لذا افرادى خدمت امیرالمؤ منین على (علیه السلام ) رسیدند و از آن حضرت خواستند تا گریه و عزادارى فاطمه (علیها السلام ) را كنترل نماید یا شب گریه كند و یا روز، تا ما آرامش داشته باشیم .
حضرت امیر پس از سخنان آنان ، نزد فاطمه (علیها السلام ) آمد و فرمود: فاطمه جان ! گروهى آمده اند و مى گوید: به فاطمه بگو یا شب گریه كند یا روز!
فاطمه (علیها السلام ) جواب داد: اى اباالحسن ! چقدر اندك است ماندن من در میان مردم و چقدر نزدیك است زمان ، پنهان شدن من از جمعشان ... سوگند به خدا هرگز سكوت نمى كنم ، نه در شب و نه در روز، تا اینكه به پدرم رسول الله ملحق گردم . على (علیه السلام ) فرمود: هر طور دوست مى دارى عمل كن ، لذا آن حضرت جایگاهى را در بقیع بنام ((بیت الاحزان )) براى فاطمه درست كرد و حضرت فاطمه هر روز دست حسن و حسین (علیه السلام ) را مى گرفت و به آنجا مى رفت و به عزادارى مشغول مى شد و غروب آنها را به منزل باز مى گرداند. (2)
منزل زهراء (علیها السلام ) از دو طرف در داشت یكى داخل مسجد باز مى شد و دیگرى در كوچه مجاور باب جبرئیل ، مردى كه در مواقع نماز به مسجد مى آمدند از جلوى درب خانه فاطمه (علیها السلام ) عبور مى كردند و صداى ناله آن حضرت را مى شنیدند و با خود مى گفتند: مگر چه شده كه یگانه دختر پیامبر این قدر نالان است ؟ مگر چه ظلمى بر او روا داشتند؟! این موضوع بر سران حكومت گران آمد. لذا افرادى خدمت امیرالمؤ منین على (علیه السلام ) رسیدند و از آن حضرت خواستند تا گریه و عزادارى فاطمه (علیها السلام ) را كنترل نماید یا شب گریه كند و یا روز، تا ما آرامش داشته باشیم .
حضرت امیر پس از سخنان آنان ، نزد فاطمه (علیها السلام ) آمد و فرمود: فاطمه جان ! گروهى آمده اند و مى گوید: به فاطمه بگو یا شب گریه كند یا روز!
فاطمه (علیها السلام ) جواب داد: اى اباالحسن ! چقدر اندك است ماندن من در میان مردم و چقدر نزدیك است زمان ، پنهان شدن من از جمعشان ... سوگند به خدا هرگز سكوت نمى كنم ، نه در شب و نه در روز، تا اینكه به پدرم رسول الله ملحق گردم . على (علیه السلام ) فرمود: هر طور دوست مى دارى عمل كن ، لذا آن حضرت جایگاهى را در بقیع بنام ((بیت الاحزان )) براى فاطمه درست كرد و حضرت فاطمه هر روز دست حسن و حسین (علیه السلام ) را مى گرفت و به آنجا مى رفت و به عزادارى مشغول مى شد و غروب آنها را به منزل باز مى گرداند. (2)
منابع :
1- فاطمه زهراء شادمانى دل پیامبر: ص 444 / به نقل از: الكوكب الدرى .
2- فرهنگ سخنان فاطمه زهرا: ص 319 / به نقل از بحارالانوار: ج 43، ص 174، الكوكب الدرى : ج 1 ص 242.
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و یکم اردیبهشت ۱۳۸۹ ساعت 14:46 توسط احمد مقنی
|
این وبلاگ درنظر دارد درحد توان خویش مطالب مذهبی ,شهداء،احادیث را ازمنابع مطمئن به شما دوستداران وعاشقان اهلبیت عصمت وطهارت عرضه نماید، انشاءالله الرحمن مقبول افتد .